به دوستان خوبم،
مباحثه عمل مبارکی است؛ خاصه آنکه در میان جمعی از دوستان باشد. ديروز رخصت داشتم تا شنونده مباحثه ارزشمند شما باشم. چه قدر خوشحال شدم، وقتی که در حال مباحثه دیدمتان و چه قدر شوق زده، وقتی که همه تان را درد آشنا يافتم. چه قدر از شما ياد گرفتم و چه قدر به خاطر افکارتان، ستودمتان.
تنها دوست دارم تا به اجمال، چند نکته را در فرهنگ مباحثه با همديگر مرور کنيم:
- اولين نکته که همه با آن آشنا هستيم و قبولش داريم، اين است که قبل از شروع هر مباحثه، خود را حق مطلق و ديگران را ناحق ندانیم. اينکه همان قدر که اشتباه ديگران را محتمل می دانيم، خطای خود را نيز امکان پذير بدانیم. گر چه با چنين مفهومی همگی آشنایی داريم، اجرای آن در عمل، کار آسانی نيست.
- دوم آنکه، هميشه با مجموعه ای از سوالات از پيش پاسخ داده شده و مشخص، وارد بحث نشويم. چه آنکه اگر پاسخ سوالاتمان را از پيش در جيب داريم، فلسفه وجودی بحث زير سوال است. پس با مجموعه ای از ابهامات وارد بحث شويم و از آنکه جواب همه سوالات ديگران را نداريم، نهراسیم.
- نکته سوم آنکه، ديد و انتظاراتمان را نسبت به مباحثه و نتايج آن تعديل کنيم. به نظرم در اکثر موارد، کارکرد مباحثه، پاسخ گویی به پرسش ها نيست. شايد بهترين و پرسودترین مباحثه، آن بحثی باشد که پس از اتمام، ابهامی بر ابهامات پیشینمان افزوده باشد. پس از طرح ابهام در مباحثه اجتناب نکنيم و واهمه نداشته باشيم. نکته ای که من دیروز کمتر در مباحثاتمان ديدم، توجه به اصل ابهام فکنی بود. سعی نکنيم هميشه پاسخگوی سوالات باشيم؛ بعضی وقت ها شايد لازم است که طرح کننده پرسش ها باشيم.
- ديگر آنکه، در مباحثه ای که چند نفر در آن شرکت دارند، اين شانس را به طور مساوی به همه بدهیم که صحبت کنند. همان قدر که برای خود حق صحبت قایلیم، برای بقيه نيز باشيم. در مباحثات چند نفره، بايد موجز سخن گفت تا دیگران هم اجازه صحبت بيابند. بهترين راه شايد اين باشد که بحث را چرخشی ادامه دهيم. يعنی هر کس نوبتی برای بحث داشته باشد؛ پس از اتمام صحبت، نوبت به فرد مجاورش می رسد و بحث ادامه می يابد. با آرامش به حرف ديگران گوش دهيم و در ميان صحبت، کلامشان را قطع نکنیم. به نظرم سخت ترين مهارت در بحث، آن است که بتوانيم با آرامش به صحبت های مخالفمان گوش فرا دهيم.
- سعی کنيم دامنه بحث را تا حد امکان محدود کنيم. از هر دری سخن گفتن، حکایت "سرکنگبین صفرا فزودن" است و به غير از مغشوش کردن ذهن و خستگی مفرط، سود چندانی ندارد.
- نکته آخر اينکه، شايد همه اين موارد برای ما آشنا باشند. احتمالاً همه آنها را می دانيم. اما پياده کردن آنها در عمل نيازمند تمرين است. تلاش کنيم در ميان بحث هایمان، علاوه بر آشنا شدن با تفکرات و نقطه نظرات ديگران، فرهنگ و شيوه درست بحث کردن را هم تمرين کنيم و ياد بگيريم.
منتظر مباحثات آینده مان می مانم.
مباحثه عمل مبارکی است؛ خاصه آنکه در میان جمعی از دوستان باشد. ديروز رخصت داشتم تا شنونده مباحثه ارزشمند شما باشم. چه قدر خوشحال شدم، وقتی که در حال مباحثه دیدمتان و چه قدر شوق زده، وقتی که همه تان را درد آشنا يافتم. چه قدر از شما ياد گرفتم و چه قدر به خاطر افکارتان، ستودمتان.
تنها دوست دارم تا به اجمال، چند نکته را در فرهنگ مباحثه با همديگر مرور کنيم:
- اولين نکته که همه با آن آشنا هستيم و قبولش داريم، اين است که قبل از شروع هر مباحثه، خود را حق مطلق و ديگران را ناحق ندانیم. اينکه همان قدر که اشتباه ديگران را محتمل می دانيم، خطای خود را نيز امکان پذير بدانیم. گر چه با چنين مفهومی همگی آشنایی داريم، اجرای آن در عمل، کار آسانی نيست.
- دوم آنکه، هميشه با مجموعه ای از سوالات از پيش پاسخ داده شده و مشخص، وارد بحث نشويم. چه آنکه اگر پاسخ سوالاتمان را از پيش در جيب داريم، فلسفه وجودی بحث زير سوال است. پس با مجموعه ای از ابهامات وارد بحث شويم و از آنکه جواب همه سوالات ديگران را نداريم، نهراسیم.
- نکته سوم آنکه، ديد و انتظاراتمان را نسبت به مباحثه و نتايج آن تعديل کنيم. به نظرم در اکثر موارد، کارکرد مباحثه، پاسخ گویی به پرسش ها نيست. شايد بهترين و پرسودترین مباحثه، آن بحثی باشد که پس از اتمام، ابهامی بر ابهامات پیشینمان افزوده باشد. پس از طرح ابهام در مباحثه اجتناب نکنيم و واهمه نداشته باشيم. نکته ای که من دیروز کمتر در مباحثاتمان ديدم، توجه به اصل ابهام فکنی بود. سعی نکنيم هميشه پاسخگوی سوالات باشيم؛ بعضی وقت ها شايد لازم است که طرح کننده پرسش ها باشيم.
- ديگر آنکه، در مباحثه ای که چند نفر در آن شرکت دارند، اين شانس را به طور مساوی به همه بدهیم که صحبت کنند. همان قدر که برای خود حق صحبت قایلیم، برای بقيه نيز باشيم. در مباحثات چند نفره، بايد موجز سخن گفت تا دیگران هم اجازه صحبت بيابند. بهترين راه شايد اين باشد که بحث را چرخشی ادامه دهيم. يعنی هر کس نوبتی برای بحث داشته باشد؛ پس از اتمام صحبت، نوبت به فرد مجاورش می رسد و بحث ادامه می يابد. با آرامش به حرف ديگران گوش دهيم و در ميان صحبت، کلامشان را قطع نکنیم. به نظرم سخت ترين مهارت در بحث، آن است که بتوانيم با آرامش به صحبت های مخالفمان گوش فرا دهيم.
- سعی کنيم دامنه بحث را تا حد امکان محدود کنيم. از هر دری سخن گفتن، حکایت "سرکنگبین صفرا فزودن" است و به غير از مغشوش کردن ذهن و خستگی مفرط، سود چندانی ندارد.
- نکته آخر اينکه، شايد همه اين موارد برای ما آشنا باشند. احتمالاً همه آنها را می دانيم. اما پياده کردن آنها در عمل نيازمند تمرين است. تلاش کنيم در ميان بحث هایمان، علاوه بر آشنا شدن با تفکرات و نقطه نظرات ديگران، فرهنگ و شيوه درست بحث کردن را هم تمرين کنيم و ياد بگيريم.
منتظر مباحثات آینده مان می مانم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
12 نظرات:
به نكات بسيار خوبی اشاره كرديد. اين را هم میتوان اضافه كرد كه مباحثه برای مباحثه و با هدف شكست دادن حريف مجادله است و غالبا حاصلی از آن بدست نمیآيد. شايسته است كه انسان، آرام، منصف و پذيرای نظرات صائب ديگران باشد، حتی اگر اين نظرات مخالف نظراتی باشد كه خودش در جمع مطرح كرده است. اگر هدف از مباحثه روشن كردن يك مطلب است، نبايد برای به كرسی نشاندن حرف خود به هر وسيلهای متوسل شد.
فرهاد! جات كه خيلی خالی بود. تو راه درباره جريانات مرز نياگارا صحبت میكرديم. از اين كه مطلب "درستنويسی در وبلاگ" رو خوندی ممنون. كمكم میخواستم عنوانش رو عوض كنم و بگذارم "سخنرانی توی پيت!" در ضمن هر چه از فرهاد رسد، نيكو است، حتی اگر كاراكتر نيمفاصله نداشته باشد.
نمايندگی مجاز كاراكتر نيمفاصله در آمريكای شمالی
حالا خودمون نبايد تعريف كنيم، ولی انصافا بچهها قشنگ مینويسن. اين چيزايی كه من درباره آيين نگارش میگم، صرفا جنبه يادآوری داره.
When you talk, you can only say something that you already know.
When you listen, you learn what someone else knows.
"Personally, I'm always ready to learn,
although I do not always like being taught.
" by Sir Winston Churchill
I just wanted to add a supportive expression; the churchill's statement is infact a supportive one.
فرهاد: از اینکه سالم و به مانند همیشه شوخ طبع می بینمت، خوشحالم. همیشه شاد باشی.
بهزاد: نیم فاصله آنقدر برایم مهم شده، که شب ها کابوسش را می بینم! :)
mohsen sh: مطلبی را که نوشتم، جهت خرده گیری نبود. ایرادها را در وهله اول به خودم وارد می دانم. در هر صورت، امیدوارم موجب کدورت خاطر بعضی از دوستان نشده باشد. گفته بودی اگر نظری دارم، بگویم، که گمان می کنم هدف این نوشته هم بیان نظراتم بود. اگر منظورت این است که چرا در هنگام بحث نظرم را نگفتم؛ دلیلش این بود که در آن شرایط، موقعیت را برای بیان این مطالب مناسب نیافتم. حقیقتش دوست داشتم بحث خوب دوستان، روند طبیعی خود را دنبال کند. در ضمن نمی دانم وسط گود را کجا تعریف می کنی، در هر صورت من شخصاً به لنگ کردن علاقه چندانی ندارم؛ فنون امتیاز بالا را ترجیح می دهم! در نهایت و همچنین در راستای تامین نظر شما، از همین جا همه دوستان را به یک جلسه بحث و یا حتی یک سلسله جلسات دعوت می کنم.
قبلا هم گفتم، پيشنهاد میكنم درباره كمك رساندن به NGOهای داخل ايران، يك جلسه برگزار كنيم و از كسانی كه سابقه آشنايی با اين فعاليتها را دارند، دعوت كنيم تا با كمك آنها بتوانيم راه مناسبی برای كمكرسانی به افراد نيازمند پيدا كنيم. قبول دارم كه ما دانشجو هستيم و خودمان اينجا زير خط هستيم! ولی اگر هر كدام ماهی ۱۰ دلار صرفهجويی كنيم، در مجموع میتوانيم رقم قابل ملاحظهای جمع كنيم.
يه خورده هم در مورد مجادله صحبت كنيم. توی اين دوباری كه من با بچهها به سفر بيرون از شهر رفتهام جدلی تكراری اتفاق افتاد كه البته بار دوم اوضاع بهتر پيش رفت. هنوز يادم مياد كه از دو نقطه دستكم يك خط راست میگذره. با اين اوصاف خوبه كه چشمانداز بحث آينده رو از همين الان روشن كنيم.
صندلیهای ما، مال ماست. هيچكس هم حق نداره اون رو تصاحب كنه. درسته؟ خودم جواب میدم: «تا حدودی». يادمه توی سفر اول، ما بوديم كه زور میگفتيم؛ میخواستيم كه در بازگشت كنار هم باشيم. همينجا اين نكته رو روشن كنم كه جابجايی صندلیها در طول سفر بر خلاف مقررات بنگاه كنكوردياست. اين رو اغلب اوقات بصورت كتبی، الكترونيكی، تاكيد میكنند. پس ديگه نبينم كه زوربگيد ها؟
سفر دوم كه ما در موقعيت معكوس قرار گرفته بوديم، مظلوم واقع شده بوديم. ولی من به اينش كاری ندارم. می تونستيم خيلی بهتر بحث رو با طرف مقابل ادامه بديم. اول اينكه، روش بحثكردن در اينجا با اون چيزی كه در ايران شايد بشه اسمش رو «ريشسفيدی بزرگان» گذاشت فرق داره. هر چند كه من معتقدم كه اون روش توی ايران هم اشتباه است ولی اينجا ديگه كاملا اشتباه است. همون روشهايی كه حميد بهش اشارهكرده به نظر مياد كه خيلی بهتر جواب بده. مثلا هر كدوم از ما بايد يك سری از افراد رو در بحث كردن با طرف مقابل نسبت به خودش ارجح بدونه؛ نه اينكه برای بحث با طرف مقابل با هم مسابقه بگذاريم. نتيجهی اين كار اينه كه در نهايت يا فقط يك نفر باقی میمونه كه بحث رو انجام بده يا در قدم اول هيچكس اين كار رو انجام نمیده كه البته با روحيهی ما بعيده! به هر صورت بهتر از اينه كه سه-چهار نفر با هم حرفبزنند و هيچ كنترلی روی حرفهای ردو بدل شده نباشه.
نكتهی بعد اينكه اگه توی اين خاك به كسی تهمت زديد بايد ثابتش كنيد و الا كه بازندهی اصلی شماييد. اين مردم بخصوص به كلماتی مثل «دروغ» حساسيت دارند و كاملا هم نسبت بهش واكنش نشون میدن پس بهتره كه هيچ وقت از اين برچسبها به كسی زده نشه چون برای همه گرون تموم میشه.
در آخر هم بايد بگم كه هيچ موضوعی رو نمیتونم تصور كنم كه در اون بشه با شخصی حقيقی بصورت مستقيم بحث كرد. اينجا ما حق نداريم كه با كسی بحث كنيم مگر اينكه اون شخص توی اون مورد دارای مسووليت باشه.
بچههای خوبی باشيد. درسهاتون رو هم خوب بخونيد.
سفر آينده میبينمتون.
يه خورده در مورد مجادله هم صحبت كنيم. توی اين دوباری كه من با بچهها به سفر بيرون از شهر رفتم جدلی تكراری اتفاق افتاد كه البته بار دوم اوضاع بهتر پيش رفت. هنوز يادم مياد كه از دو نقطه دستكم يك خط راست میگذره. با اين اوصاف خوبه كه چشمانداز بحث آينده رو از همين الان روشن كنيم.
صندلیهای ما، مال ماست. هيچكس هم حق نداره اون رو تصاحب كنه. درسته؟ خودم جواب میدم: «تا حدودی». يادمه توی سفر اول، ما بوديم كه زور میگفتيم؛ میخواستيم كه در بازگشت كنار هم باشيم. همينجا اين نكته رو روشن كنم كه جابجايی صندلیها در طول سفر بر خلاف مقررات بنگاه كنكوردياست. اين رو اغلب اوقات بصورت كتبی، الكترونيكی، تاكيد میكنند. پس ديگه نبينم كه زوربگيد ها؟
سفر دوم كه ما در موقعيت معكوس قرار گرفته بوديم، مظلوم واقع شده بوديم. ولی من به اينش كاری ندارم. می تونستيم خيلی بهتر بحث رو با طرف مقابل ادامه بديم. اول اينكه، روش بحثكردن در اينجا با اون چيزی كه در ايران شايد بشه اسمش رو «ريشسفيدی بزرگان» گذاشت فرق داره. هر چند كه من معتقدم كه اون روش توی ايران هم اشتباه است ولی اينجا ديگه كاملا اشتباه است. همون روشهايی كه حميد بهش اشارهكرده به نظر مياد كه خيلی بهتر جواب بده. مثلا هر كدوم از ما بايد يك سری از افراد رو در بحث كردن با طرف مقابل نسبت به خودش ارجح بدونه؛ نه اينكه برای بحث با طرف مقابل با هم مسابقه بگذاريم. نتيجهی اين كار اينه كه در نهايت يا فقط يك نفر باقی میمونه كه بحث رو انجام بده يا در قدم اول هيچكس اين كار رو انجام نمیده كه البته با روحيهی ما بعيده! به هر صورت بهتر از اينه كه سه-چهار نفر با هم حرفبزنند و هيچ كنترلی روی حرفهای ردو بدل شده نباشه.
كتهی بعد اينكه اگه توی اين خاك به كسی تهمت زديد بايد ثابتش كنيد و الا كه بازندهی اصلی شماييد. اين مردم بخصوص به كلماتی مثل «دروغ» حساسيت دارند و كاملا هم نسبت بهش واكنش نشون میدن پس بهتره كه هيچ وقت از اين برچسبها به كسی زده نشه چون برای همه گرون تموم میشه.
در آخر هم بايد بگم كه هيچ موضوعی رو نمیتونم تصور كنم كه در اون بشه با شخصی حقيقی بصورت مستقيم بحث كرد. اينجا ما حق نداريم كه با كسی بحث كنيم مگر اينكه اون شخص توی اون مورد دارای مسووليت باشه.
بچههای خوبی باشيد. درسهاتون رو هم خوب بخونيد.
سفر آينده میبينمتون.
فرهاد: آقا حرف تو برای ما سنده، ديگه جمله supportive ميخوای چی کار؟ :)
مهرداد: ممنون از لطفت و پيشنهادی که دادی.
بهزاد: پيشنهاد خوب و قابل تاملیه. منتظر نظر بقيه دوستانیم ...
محمد: حق با شماست. خوشحالم که از بحث لذت بردی. از پيشنهاد خوبِت هم ممنون.
MZF: حدودای هفتاد درصد حرفاتو فهميدم. :)
محسن: بازم ميگم من قصد ناراحت کردن تو يا ساير دوستانو نداشتم. اگه چيزی گفتم حتما ایراد خودمم هست. خالصانه ميگم برای همتون احترام زيادی قایلم. سعی می کنم به قول تو، کمتر خارج گود باشم. :)
راستی، یک صحبتی هم راجع به کامنت آخر محسن داشتم که چون به مطلب امروز مهرداد هم ربط داره، اونجا می نویسم.
ارسال یک نظر