چند روز پیش از کریسمس 2006 بود که یکی از دوستانم از ایران ایمیلی برایم فرستاده بود که فقط شامل چهار عکس بود. عکس اول کاملا سفید به نظر میرسید و سه عکس دیگر بچهای را نشان میداد که به شدت سوخته بود. از دیدن عکسها خیلی ناراحت شدم ولی نفهمیدم جریان چیست. چند وقت بعد ایمیل دیگری گرفتم از علی، دوستم در مونترال، که یک فایل تصویری فارسی همراهش بود. داستان دربارهی پسر 10 سالهای به نام عارف بود که در اثر حادثهی آتشسوزی، زمانی که 3 ساله بود، پدرش را از دست داده بود و خودش هم به شدت سوخته بود. بعد از 7 سال برای این بچه هیچ کاری نشده بود. با دیدن این داستان فکر کردم که این باید مربوط به همان ایمیلی باشد که چهار تا عکس داشت. وقتی دوباره آن ایمیل را دیدم، متوجه شدم که آن عکسی که فکر میکردم سفید بوده، در واقع همین متن فارسی بوده است. از دوستی که در ایران بود پرسیدم که آیا نویسندهی نامه را میشناسد. گفت که دورادور میشناسدش. اما همسرش را بهتر میشناسد.این گونه بود که با گرفتن ماجرا از دو راه متفاوت (علی در مونترال و رضا در تهران) به داستان اطمینان پیدا کردم.
از عکسها معلوم بود که دست راست عارف آسیب زیادی دیده بود، طوری که ناحیهی کتف و بازو کاملا قابل تشخیص نبود و انگشتها هم به سمت بالا خم شده بودند و به پشت دست چسبیده بودند. اما تصور کنید که این حادثه 7 سال پیش اتفاق افتاده بود و الان رشد بچه دچار مشکل بود. هر چه فکر کردم بهانهای پیدا نکردم که به کار جمعآوری کمک نپیوندم. دوست مونترالیام کار را با فرستادن ایمیل شروع کرده بود. با توجه به این که قبلا با Paypal کار کرده بودم، تصمیم گرفتیم که برای جمعآوری کمک از آن استفاده کنیم. علی دوست دیگری را در آمریکا به نام مهدی معرفی کرد. با کمک یکدیگر یک صفحهی انگلیسی برای جمعآوری کمک و یک وبلاگ فارسی برای خبررسانی درست کردیم. در 24 ساعت اول توانستیم 1600 دلار جمع کنیم. تا پیش از آن به قدرتی که یک صفحه در اینترنت میتوانست داشته باشد، پی نبرده بودم. آن موقع اسم کسانی را که کمک میکردند، مینوشتیم تا زمینهای برای اعتماد دیگر دوستان باشد ( بعدها اسمها را حذف کردیم ). با استفاده از این صفحه در 45 روز توانستیم به هدف مالی از پیش تعیین شده برسیم. حتی دوستانی از اروپا هم به این کار کمک کردند.
از همان ابتدا نمیخواستم این کار شخصی انجام شود. چون عارف تنها بچهی ایرانی نبود که نیازمند کمک بود. بهتر بود با کمک یک موسسهی خیریه معتبر انجام میشد. این باعث میشد مسیری برای ارتباط بین کسانی که میخواهند کمک کنند و افراد نیازمند در ایران باز شود. با همین هدف، بعد از تحقیق از دوستان، با بنیاد کودک آشنا شدم. بنیاد کودک یکی از بزرگترین خیریههای ایرانی غیردولتی و غیرمذهبی است. این موسسه در سال 1994 در ایالت اورگون آمریکا به ثبت رسید. بنیاد کودک در ایران هم یک دفتر مرکزی و چند دفتر دیگر در شهرستانهای مختلف دارد.
هدف اصلی بنیاد کودک کمک به ادامهی تحصیل کودکانی است که به دلیل فقر ممکن است مجبور به ترک تحصیل شوند. در ابتدا بنیاد کودک، کمکهای ایرانیهای مقیم آمریکا را جمع میکرد و به کودکان ایرانی نیازمند میرساند. اما اکنون بنیاد در کشورهای مختلفی مانند افغانستان، اندونزی، ایران و آمریکا کار میکند (مرجع). کمکهایی که به بنیاد میرسد هم دیگر محدود به ایرانیهای آمریکا نیست. افرادی زیادی از طریق دفترهای بنیاد کودک در آمریکا، کانادا، سوییس و امارات متحدهی عربی به بنیاد کمک میکنند. برای آشنایی بیشتر با بنیاد فیلم زیر را ببینید. این فیلم گزیدهای از یک فیلم بلند است که یک کارگردان ایرانی مقیم آمریکا با سفر به مناطق فعالیت بنیاد کودک در ایران ساخته است.
به همهی دلایل بالا با بنیاد کودک تماس گرفتم. از طرف دیگر با خانمی که داستان عیادتش از عارف را نوشته بود، تماس گرفتیم. اینها آغاز ارتباط با گروه بزرگی از آدمها در ایران و آمریکا شد که تا امروز ادامه دارد. همان طور که گفتم در 45 روز توانستیم پولی را که میخواستیم جمع کنیم. آن موقع فکر میکردم که کار تقریبا انجام شده است. چون فکر میکردم مورد عارف، موردی نبود که خیلی نیاز به بحث داشته باشد. یک بچه آسیبدیده است و نیاز به درمان دارد. اما در این بیش از پانزده ماهی که از ورودم به این ماجرا میگذرد، فهمیدم که در این کارها جمع کردن پول آسانترین بخش است، به ویژه اگر از ابزار درستی استفاده شود. مشکلترین بخش برقراری ارتباط سالم و سازنده با آدمهای درگیر ماجرا بود. روزگاری تصمیم داشتم بعد از این که مسالهی عارف به جایی رسید، این وقایع را روی کاغذ بیاورم تا تجربهی ما در جایی ثبت شود. اما الان میبینم که اهمیت عارف در این ماجرا بیش از همه است. مهم این است که عارف به بهترین خدمات درمانی مناسب دسترسی پیدا کند. فکر میکنم الان زمان مناسبی برای مطرح کردن مشکلاتی که وجود داشت، نباشد. اگر همهی ما رفتار درستی داشتیم، با امکاناتی که کشور ایران دارد، نیازمندی باقی نمیماند که بخواهیم کمکش کنیم.
با کمک افراد نیکوکار در ایران دو عمل جراحی بر روی عارف انجام شد که وضعیتش را بهبود چشمگیری داد. باور کردنش سخت است. اما با کمک افرادی فداکار، عارفی که سالها در روستایی در سیستان و بلوچستان تقریبا رها شده بود، امروز در آمریکا به دنبال ادامهی درمان مشکلاتش است. عکسهای عارف در آمریکا عمق تغییرات روحی و فیزیکی او را نشان میدهد. اگر آزرده نمیشوید، میتوانید عکسهای اولیه عارف را در اینجا ببینید. زمانی که عارف را به بیمارستانی در تهران بردند، عکسالعملهایش کاملا کند و حداقلی بوده است. طوری که یکی از پزشکان گفته بود: " ما ممکن است بدن این بچه را درمان کنیم، اما روحش را چه کنیم؟". با تلاشهای خانم دکتر مریم که برای عارف اسباب بازی خریده بود و با او بازی میکرد، عکسالعملهای عارف بهتر شد. طوری که اسم یکی خوشگلترین پرستارهای بیمارستان را یاد گرفته بود! خانم دکتر میگفت:"سر به سر عارف میگذاشتیم که این همه آدم اینجا به تو کمک کردند. تو فقط اسم همین یکی را یاد گرفتی؟". خانم دکتر از دوست روانشناسش پرسیده بود که چطور میشود به بهرهی هوشی این بچه پی برد. دوستش پیشنهاد کرده بود که از عارف بخواهد که نقاشی کند. برای همین، خانم دکتر یک بار پیش از رفتن به اتاق عمل به عارف کاغذ و مداد رنگی میدهد و از او میخواهد که تا برگشتن او یک نقاشی بکشد. وقتی برمیگردد، میبیند که عارف خود خانم دکتر را نقاشی کرده است. جالب این بوده است که روپوش خانم دکتر با روپوش دیگران متفاوت بوده است و عارف این را در نقاشیاش در نظر گرفته بود. با دانستن این پیشینه، دیدن عکسهای عارف در آمریکا برای من یک دنیا ارزش داشت و زیباترین لحظات را برایم ساخت. در همین جا از آقای دکتر احسان، پزشک عزیز نیکوکاری که عارف را به آمریکا آوردهاند، صمیمانه سپاسگزاری میکنم. این عکسها نشان از مراقبت بسیار خوب از عارف دارد.
کار درمان عارف هنوز ادامه دارد. بعد از گذشت چندین روز از رسیدن عارف به آمریکا، هنوز تصمیمگیری نهایی برای چگونگی درمان او انجام نشده است و کار به کندی پیش میرود. از طرف دیگر عارف تنها یک نمونه است. ایران پر است از هزاران نمونهی مشابه یا بدتر از عارف. اما چه باید کرد؟ یک راه شانه خالی کردن از هر مسؤولیتی است. بهانههای زیادی هم وجود دارد. اما راه دیگر کمک کردن در حد توان است. در جریان عارف، دست کم زندگی یک نفر بهبود چشمگیری پیدا کرد. آدمهای زیادی با هم آشنا شدند و راه برای حرکتهای بعدی کمی بازتر شد. امسال از دفتر تهران بنیاد کودک نامهای دریافت کردم که آن را میتوانید اینجا: صفحه اول، صفحه دوم ببینید.
بنیاد کودک در کانادا به عنوان یک بنیاد خیریه به ثبت رسیده است. اگر میخواهید به برنامههای بنیاد کودک کمک کنید، میتوانم اطلاعات مورد نیاز را در اختیارتان قرار دهم. راه دیگرش این است که با استفاده از لینک زیر کمکهایتان را به حساب من بریزید تا آنها را یکجا به بنیاد کودک منتقل کنیم. در مورد عارف بیش از 140 نفر کمک کردند. مقدار کمکها هم از 10 دلار تا 1000 دلار متفاوت بود. برای حمایت از فعالیتهای بنیاد، میتوانید به اینجا بروید و هر مقدار که راحت هستید کمک کنید. امید که بتوانیم باعث بهبودی هر چند کوچک در زندگی هموطنانمان شویم. امید که روزی برسد که تمام انسانها به حداقلهای مورد نیاز برای زندگی دسترسی داشته باشند.