يك سال بعد از واقعه



امروز يك سال ميشه كه من وارد مونترال شدم. پارسال همين موقع‌ها بود كه Moderator با اينكه من رو نمی‌شناخت، اومده بود دنبال من. كار خيلی خوبی بود. من كه خيلی خوشم اومد. من هم در تلافی دو روز بعد رفتم دنبال اون دوستم كه بعد از من ميومد. حالا داشتم فكر می‌كردم كه من توی اين يك سال چه كارها كردم، چه كارها نكردم، چه كارهايی رو دوست داشتم انجام بدم و اصلا برای چی اومدم اينجا.

اون موقع كه می‌خواستم بيام فكر می‌كردم كه اونجا، يعنی اينجا، كه باشم زبانم توپ ميشه، در كنارش توفيق اجباری نصيبم ميشه و فرانسه رو هم بلد ميشم. دوست‌های خارجی جديد پيدا می‌كنم و در تبعش با فرهنگ‌های جديد آشنا ميشم و از اين نظر به معارف ناداشته‌ام چيزهايی اضافه ميشه. دانشگاه هم كه ديگه نگو. حتما چيز خيلی خوبيه يا دست كم نسبت به دانشگاه مبدا چيز خوبيه. اينجا كاناداست و خيلی با ايران تفاوت داره...

اومدم اينجا. خوشبختانه در همون لحظات اول نمك‌گير شدم و مزه‌ی سرمای 40- درجه رو فهميدم. خدا رو شكر كه فهميدم و الا تا مدت‌ها از ترس تجربه نكردنش توی فكرش بودم. الان ديگه تا هوا زير 20 درجه نرفته، وضعيت خوبه. خب البته ديگه از شنيدن سردی هوا هم نمی‌ترسم. چون تجربه ثابت كرده كه هيچ اتفاقی نمی‌افته.

من اينجا دوست‌های خوب و زيادی پيدا كردم ولی خوب يا بد اكثريت قريب به اتفاقشون ايرانی هستند. زياد تقصير من نيست. البته هست ولی نه خيلی زياد. دور و بر من خارجی‌های بی‌ذوقی وجود دارند. من فكر می‌كنم اينها از من هم بيحال‌تر باشند. باز فكر می‌كنم كه اصولا دانشگاه برخلاف تصور اوليه‌ی من جای خوبی برای دوست خارجی پيدا كردن نيست. ماها كه مثلا Grad هستيم همديگرو خيلی كم می‌بينيم و اگر هم ببينيم چيز زيادی برای به اشتراك گذاشتن نداريم. شايد بهتر باشه كه جای ديگه‌ای دنبال دوست گشت. كلوپ‌های ورزشی شايد گزينه‌ی خوبی باشه. اونجا دست‌كم چيزهای بيشتری برای بحث كردن می‌تونه وجود داشته باشه. من يكی هم كه تا با شخص حقيقی طرف نشم نمی‌تونم باهاش دوست بشم. يه آدرس يه سايت دوستيابی هم كه جديدا به دستم رسيد. نمی‌تونم تصور كنم كه برای من فايده‌ای داشته باشه... بايد يكه فكر اساسی‌تر برای خودم‌[مون] بكنم[يم].

يه كم از شهرمون بگم. فكر می‌كنم مونترال به گرمی از ما يا هر مهمان تازه‌‌واردی استقبال می‌كنه. شايد كمتر جايی مثل اينجا اين همه فرهنگ‌های مختلف رو با آرامش درون خودش جای داده باشه. با اين همه به نظر من، اين فقط يك طرف ماجراست. فرهنگ حاكم بر مونترال صرفا يك ابزار كار برای آشنايی فرهنگ‌های مختلف با همه. خيلی خوبه كه اين شرايط مهياست ولی ما به عنوان نمايده‌هايی از كشورمون چقدر در شناسوندن آداب و رسوم خوبمون به اين ملت تلاش كرده‌ايم يا می‌كنيم؟ اين سؤالی بوده كه من هميشه از خودم پرسيده‌ام. يا اينكه اگر بخوايم اين كار رو انجام بديم از چه راه‌هايی می‌شه انجامش داد؟ خيلی مواقع شده كه به مناسبت‌های يا دلايل مختلف، نشونی از هر فرهنگ توی تابلو يا نوشته‌ای جمع شده ولی بعد هرچی نگاه می‌كنی اسمی از ايران نمی‌بينيد. من شخصا فكر می‌كنم كه قسمت بزرگی از اين نقص، به‌خاطر كمكاری خودمونه. ماها اصولا خوب خودمون را قاطی جماعت بيگانه نمی‌كنيم البته منظورم اين نيست كه فرهنگ اونها رو جايگزين فرهنگ خودمون كنيم ولی آميختگی با خارجی‌ها گويا برامون سخته. من بيشتر از اين وارد اين موضوع نمی‌شم. سخته!

فعاليت‌های علمی ماها كه تحت نظارت استاد‌های نازنين قرار داره. برای يه زندگی شادتر خوبه كه فعاليت‌های غير‌علمی‌مون رو افزايش بديم. تجربه‌های خوب خود من در اين زمينه شامل كلاس‌زبان و ورزش می‌شه. كلاس‌‌های زبان اين فرنگی‌ها هم به نوبه‌ی خودش (البته اگر درست حسابی باشه) خيلی چيز باحاليه. علاوه بر اينكه يه كمی زبانتون رو خوب می‌كنه، روحيه‌تون رو هم زير و رو می‌كنه. امتحان كنيد. تجربه‌ی خوبيه بخصوص برای ماه‌های اول كه احساس غربت می‌كنيد. روش‌های تدريس در اينجا كاملا با ديار ما فرق داره. شايد اون تصوری رو كه من از محيط علمی شاد داشتم اولين‌ بار توی كلاس زبان ديدم. كلوپ‌های ورزشی هم همين‌جور. كلی برای جسم و روان آدم مفيد هستند. من ماه‌های اول اصلا از وجود باشگاه‌های ورزشی مثل YMCA اطلاعی نداشتم. بعد هم كه فهميدم فكر می‌كردم كه برای دانشجوی بی‌پولی مثل من گرونه. ولی در نهايت تصميم درست رو گرفتم؛ اينجا هستم بايد از امكاناتم استفاده كنم. تازه هزينه‌ای هم نداره. فقط ماه اول يادتونه كه چقدر می‌دين بعدش ديگه يادتون نمی‌ياد. من الان افسوس می‌خورم كه چرا از اول اين كار رو نكردم.

دستاوردهای علمی من در اين يك سال يك موضوع خصوصيه كه به خودم هم ربطی نداره. قانون در اين زمينه سكوت می‌كنه.

يادآوری: برخلاف رسم معمول اين نوشته دنباله نداره. در مطلب آينده (با قيد وجود) به موضوع جديدی پرداخته می‌شه.

سرتون سبز دلتون شاد
در پناه حق

3 نظرات:

بهزاد گفت...

MZF جان! با اجازه‌ات برای YMCA لينك گذاشتم، شايد بعضی‌ها بخوان ببينن چيه. در ضمن Speak with Style Toastmasters هم طبقه ششم YMCA هر هفته چهارشنبه‌ها ساعت ۶ جلسه داره. برای مهمونی Toastmasters Charter Party هم هنوز فرصت داريد!

بهزاد گفت...

راستی بابت استفاده صحيح از كاراكتر نيم‌فاصله هم ازت ممنونم. حتی يك مورد هم فراموش نكرده بودی.

Hamid Bahrami گفت...

MZF! وقتی بهزاد تعریف کنه، دیگه جایی برای تعریف بقیه نمی مونه. حرکت مبارکیه، امید آنکه ادامه پیدا کنه. تنها امیدوارم عنوان نوشته بعدیت، دو سال بعد از واقعه نباشه...