سازوکار (مکانیزم) های اجرای قانون



پس از چند نوشته از دوستان در مورد قانون و لزوم اجرای آن، مدتی بود بر آن بودم که چند خطی راجع به راه های اجرای قانون در جامعه بنويسم. اين فرصت در اينجا مهیا شد.
راننده ای پس از عبور از چراغ قرمز، در جواب افسر که می پرسد مگر چراغ را نديديد که عبور کرديد، می گويد: چراغ را ديدم اما شما را نه! اين مورد گر چه طنز، به خوبی ناکارامدی يکی از ابزارهای اجرای قانون يعنی نظارت را نشان می دهد. ناکارامدی نظارت بیرونی از آنجا ناشی می شود که همواره توان نيروهای نظارتی جامعه محدود است و بنابرين اگر قانون شکنی در جامعه ای در مقياس وسیع انجام شود، اين نيروها عملاً توان رویارویی موثر با آنرا ندارند.
به نظر می رسد در چنين جامعه ای بايد به تعداد افراد، نيروی نظارتی داشت و هر کدام را مامور نظارت بر اعمال يکی از شهروندان کرد. اين راهکار، ایده ديگری را به ذهن متبادر می کند و آن اينکه چه طور می توان هر کدام از شهروندان را مسوول مراقبت از اعمال خود کرد. اولين و دردسترس ترین پاسخ، شايد همان نظارت درونی باشد که ما از آن به وجدان تعبير می کنيم. به اين ترتيب، هر کدام از شهروندان خود را در برابر قانون، از نظر اخلاقی مسوول می داند و اين اجبار درونی که همان محذوریت اخلاقی است، او را از ارتکاب خلاف باز می دارد. چنين ابزاری می تواند به مراتب کاراتر از سازوکار اول باشد. مشکل از آنجا شروع می شود که برش و کارایی اين سازوکار هم به نحوی محدود است. چرا که اصولاً عملکرد افراد بر اساس اخلاق، یقینی نيست. به اين معنی که نمی توان از عملکرد اخلاقی فردفرد شهروندان اطمينان حاصل کرد.
به اين شرح، اين دو سازوکار، ابزارهای سنتی اعمال قانون هستند. اما امروزه سازوکار ديگری برای اجرای قانون در مقياس وسیع مورد توجه واقع شده است. می توانم آنرا سازوکار ساختاری اجرای قانون بنامم. به اين ترتيب، در بحث اجرای قانون، سه سازوکار عمده را می توان تشخيص داد:
۱ - اجبار بیرونی (نظارت و تعزیرات)
۲ - اجبار درونی (وجدان و اخلاق)
۳- اجبار ساختاری

شکل سوم، شکل جديدی از اجرای قانون است. در جوامع جديد، تلاش بر اين است که فرد به يک تحليل منطقی از موقعیت خود در جامعه برسد. در چنين جوامعی، پيش از هر چيز افراد ياد می گيرند که جامعه به مانند يک دستگاه منظم که از اجزا مختلفی تشکيل شده است، عمل می کند. افراد به مانند چرخ دنده هايی هستند که در همکاری با يکديگر، عملکرد مناسب کل سيستم را محقق می سازند. از کار افتادن هر يک از آن چرخ دنده ها، به از کار افتادن کل پیکره منجر می شود و ضرر آن متوجه کل افراد خواهد بود. پس فرد در تحلیلی منطقی، می داند که تخطی او از قانون، در يک فرایند درازمدت و طولانی، به ضرر خود اوست. به عنوان مثال، خیابانی را در نظر بگيريد که خودروها به طور منظم در حال حرکتند. اگر راننده ای با حرکت نامنظم، اين نظم را به هم بزند، باعث کندی حرکت می شود و خود نيز در آن گرفتار می آيد و اين در واقع مجازات شکستن نظم اجتماعی موجود است.

در جوامعی که سازوکار غالب آنها، دو مورد اول است، افراد نگاهی سلبی به قانون دارند. به اين معنی که قانون ابزاری است برای محدود کردن آزادی عمل. در صورتی که مورد سوم، در ديدی فرانگر، قانون را ابزاری ایجابی می سازد. فرد در چنين جامعه ای، قانون را نه محدودیت، بلکه وسيله ای مطمئن برای رسیدن به اهداف می داند. اين رویکرد به قانون، البته نمود و دليل بیرونی هم دارد. چرا که در چنين جوامعی، راحت ترين، مطمئن ترين و کم خطر ترين راه انجامِ کارها، همان راه قانونی است. در چنین شرایطی، قانون شکنی اصولاٌ توجیه منطقی پیدا نمی کند. به اين ترتيب، تفاوت جوامع با سازوکار غالب سوم، با جوامع سنتی را می توان در موارد زير خلاصه کرد:

- قانون حداقلی در مقابل قانون حداکثری
- مجازات غير مستقيم در مقابل مجازات مستقيم
- ديد ایجابی به قانون در مقابل ديد سلبی به آن

در جمع بندی مطلب می توان گفت که گر چه دو سازوکار اول هم برای اجرای قانون لازمند، کارکرد و دامنه عملکرد آنها محدود است. نظارت و مجازات وقتی موثر واقع می شود که تخطی از قانون استثناء باشد نه قاعده. به نظر می رسد قبل از اينکه چنين ابزارهايی مفيد واقع شوند، سازوکار ديگری که نحوه عملکرد آن اساساً متفاوت با دو مورد اول است، بايد مورد استفاده قرار گيرد. رمز محقق شدن اجرای صحیح قانون، حرکت از اجبار بیرونی و اخلاقی، به سمت اجبارهای منطقی و حرکت از ديد سلبی، به سمت ديد ایجابی به قانون است.

4 نظرات:

Mohsen گفت...

حدودهای هفتاد درصد حرف‌هات رو فهميدم. البته آخرهاش سخت‌تر شده بود. بگذريم. اون قسمت‌های قابل فهمش درسته. دست كم من تائيد می‌كنم. ولی اگه قانون غلط باشه چی؟ يا اگر مجری قانون، خودش قانون شكن باشه چی؟ خوبه تيتر صفحه‌ی اول روزنامه‌ی «آفتاب امروز» تاريخ 30 ژانويه 2005 رو هم بهش اشاره كنيم:

سردار طلايی: «هفتاد درصد رشوه‌گيری در نيروی انتظامی ناشی از تمايل خود مردم است». برای من جای سواله كه اگه حتی ناشی از تمايل خو د مردم هم باشه، نيروی انتظامی بايد قبول كنه؟! بگذريم از دليل اينكه اصلا چرا مردم بايد در شرايطی قرار بگيرند كه چنين پيشنهادی بدند.

Hamid Bahrami گفت...

MZF: به نظرم وجود یک قانون بد، به شرط آنکه همه به آن پایبند باشند، بر بی قانونی ارجح تر است. حقیقت آنکه خیلی وقت ها ضعف و کاستی های قوانین تا به مرحله اجرا در نیایند، آشکار نمی شود. پروسه قانون گذاری، پروسه ای همراه با سعی و خطاست. در مورد سوال دوم، از آنجا که نیروهای اجرایی هم، خود جزیی از جامعه و در واقع برخاسته از درون آن هستند، تا ظرفیت های اجتماعی در کل جامعه افزایش نیابد، نمی توان اجرای تمام و کمال قانون را انتظار داشت. اینکه چگونه می توان رشد ظرفیت های اجتماعی را تسریع کرد، خود سوال دیگری است.

Morteza Tatlari گفت...

تا ظرفیت های اجتماعی در کل جامعه افزایش نیابد، نمی توان اجرای تمام و کمال قانون را انتظار داشت. اینکه چگونه می توان رشد ظرفیت های اجتماعی را تسریع کرد، خود سوال دیگری است. ميخواستم اين سوال رو بپرسم كه چطور مردم را ميتوان به تبعيت از سازوکار ساختاری ترغيب نمود. اين سوال به نوعي در كامنت خودتون مطرح شده. چگونه ميتوان اين ديدگاه را در مردم رشد داد كه نفع جمعي در نهايت به نفع فردي مي انجامد؟

Hamid Bahrami گفت...

مرتضی: این دقیقاً مطلبی است که همه ما باید به آن فکر کنیم و به نظرم محتاج همکاری و هم فکری همه کسانی است که با مشکلات آشنایی دارند. طرف صحبتم قشر تحصیل کرده و دانشجویان است که به زعم من، در این سال ها کم کاری کرده و بعضاً خنثی عمل کرده و حتی اسیر هیجانات گذرا شده است.
در توضیح مطلب باید بگویم که افزایش ظرفیت های اجتماعی، از دو طریق رسمی و غیر رسمی امکان پذیر است. طریق رسمی، همان سیاست های اجتماعی دولت، در زمینه های آموزشی، تبلیغاتی و غیره است. اما اینطور نیست که تنها دولت توانایی اثرگذاری در این زمینه را دارا باشد. بلکه شهروندان نیز می توانند از طریق کانال های غیررسمی، ایفای نقش کنند. اتفاقاً اثرگذاری آنها، دامنه وسیعی، از شرکت در فعالیت های جمعی، نظیر سازمان های غیردولتی، NGO ها، تا فعالیت های فردی، از قبیل آموزش های فردی غیر مستقیم را شامل می شود.
در اینجا قصد وارد شدن بیشتر به مطلب را ندارم، چرا که همانطور که گفتم، این مساله ای است که همه ما باید به آن فکر کنیم و ببینیم چگونه می توانیم شخصاً اثرگذار باشیم. تنها یک مثال می زنم که شاید کمی به روشن شدن مطلب کمک کند. تا حال این صحنه را چند بار دیده اید که در نیمه های شب، در خیابانی خلوت، جایی که رانندگان با سرعت چراغ قرمز را رد می کنند، هنگامی که راننده ای پشت چراغ توقف می کند، سایر رانندگان نیز ترمز می کنند. این تنها نمونه ای از شیوه اثرگذاری آموزش های غیررسمی است؛ حرکتی که بدون شک از میان قشر تحصیل کرده آغاز می شود.
تنها اجازه دهید باز هم تاکید کنم که رشد ظرفیت های اجتماعی، حرکتی کند و بطی است و به نظرم، چند نسل زمان نیاز است تا ما به دستاورد غربی ها در این زمینه دست پیدا کنیم. حال اگر بتوانیم با تسریع آن، یک نسل را نجات دهیم، کار بزرگی انجام داده ایم.