چهره های مونترالی*



ملت ها برای بزرگداشت نام و ياد چهره های ملی خود، نام آنها را بر اماکن و خيابان ها می گذارند. بگذريم از اينکه بعضی وقتها فراموش می شود که اينچنين کارهای نمادينی، به تنهایی برای تکريم و پاسداشت نام چنين بزرگانی کفايت نمی کند و بايد چاره ای ديگر انديشيد و باز هم بگذريم از اينکه خيلی وقت ها فقط نام آنهاست که عزيز داشته می شود و انديشه ها و نظرات آنها مورد بی مهری واقع می گردد. در هر صورت، مناسب ديدم که در اینجا به معرفی برخی از چهره ها و شخصیت های مونترالی (و البته نه لزوماً کانادایی!) بپردازم. در نوشته های آينده هم تلاش می کنم هر از چند گاهی اين کار را انجام دهم.


Jacques Cartier: اگر به جشنواره آتش بازی مونترال علاقه داريد و يا روحيه رومانتيکی (البته از نوع فرانسوی!) داريد و زياد به Old Port می رويد، نام پل Jacques Cartier را حتماً زياد شنيده ايد؛ پل بزرگی که مونترال را به جزيره کوچک Sainte-Hélène و سپس شهر Longueuil وصل می كند.Cartier دريانورد فرانسوی، در سال 1534 از طرف پادشاه وقت فرانسه، فرانسوای اول، ماموريت يافت تا با پيدا کردن راهی آبی برای عبور از قاره آمريکا، مسیری برای رسيدن به آسيا و ذخاير طلا، الماس و ادويه آن بيابد. به اين ترتيب، Cartier در سال های 1534 1535 و 1541 سه سفر متوالی به قاره آمريکا داشت. او اگر چه نهايتاً نتوانست راهی برای عبور از آن بيابد، موفق شد خليج Gaspé و رود Saint-Lawrence را کشف كند و با حركت در امتداد آن، به مونترال امروزی برسد. او سپس بر بالای بلندی رفت و صليبی نصب کرد و آنجا را Mount-Royale ناميد که نام منترال برگرفته از آن است. جالب توجه آنکه او در سفر سوم خود با کمک بوميان، به گمان خود موفق به کشف ذخايری از طلا شد؛ اما در بازگشت به فرانسه مشخص شد که آن ذخاير چيزی جز کوارتز و ساير مواد کانی درخشان نبوده است.

Paul de Chomedey de Maisonneuve: بلوار Maisonneuve را همه می شناسيم. صد سال پس از Maisonneuve ،Cartier افسری بود که برای ساخت استحکامات و حفاظت از شهر تازه تاسيس مونترال و مهاجرين فرانسوی که دسته دسته به آنجا می آمدند، در برابر بوميان منطقه (عموماً Iroquois ها) منصوب شد. بوميان Iroquois، که در آن زمان از طرف تاجران هلندی خز حمايت می شدند، دارای قدرت قابل توجهی بودند و هلند هم با فرانسه اختلاف داشت. Maisonneuve برای حفاظت مونترال، از فرانسه تقاضای نيرو کرد و گر چه قسمتهایی از حومه مونترال در اختيار Iroquois ها بود و با وجود نيروی کم، نهايتاً موفق به دفاع از شهر شد.

Jean Talon: ايستگاه مترو Jean Talon، محل تقاطع دو خط آبی و نارنجی است. در قرن هفدهم، هنگامی که مونترال و کبک هنوز جز کلونی فرانسه محسوب می شدند، پادشاهی فرانسه برای انجام کارها و سر و سامان دادن به وضعيت اقتصادی کلونی ها، شخصی را به عنوان مباشر (Intendant) منصوب می كرد. اولين و معروفترين آنها، Jean Talon بود که در 1663 از طرف دولت فرنسه، موظف به انجام امور تجاری و اقتصادی، آمارگيری و جمع آوری ماليات و گزارش آن به دولت فرنسه شد. در واقع Talon را اولين آمارگير کانادا می دانند؛ چرا که آمار نفوس، مشاغل، زمين های کشاورزی و توليدات را برای اخذ ماليات به فرانسه می فرستاد. همچنين او قصد داشت اقتصاد مونترال را صنعتی كند. به عنوان مثال، صنایع آهن، نساجی و کشتی سازی را رونق دهد؛ اما به دليل کمبود نيروی کار، در آن برهه کاملاً موفق به انجام اين کار نشد.

Henri Bourassa: هنگامی که وارد يکی از ايستگاه های مترو نارنجی می شويد و هنگام انتخاب مسير، مطمئناً يکی از دو انتخاب شما، جهت Henri Bourassa است! ايستگاه Henri Bourassa ايستگاه انتهايی خط نارنجی، شمالی ترين ايستگاه مترو مونترال است. اواخر قرن نوزده ميلادی، دولت بريتانيا به منظور افزايش متصرفات خود در آفريقا و محافظت از هند، مستعمره سنتی اش، با برخی كشور های آفريقایی، از جمله آفريقای جنوبی، وارد جنگ شد (Boer war, 1899) . قوانین بريتانيا می گفت که كشور ها و کلنی های متحد، بايد بريتانيا را با فرستادن نيرو در جنگ ها ياری کنند. دولت وقت کانادا که در واقع دولتی انگليسی بود، در صدد اعزام نيرو برآمد؛ اما فرانسوی های کانادا مخالف بودند. در اين ميان تنها کسی که علناً مخالفت خود را با استعفا از سمت نمايندگی ابراز کرد، Henri Bourassa بود. دولت کانادا در نهايت مجبور شد قانونی تصويب كند که اعزام کانادایی ها به جنگ، به صورت داوطلبانه باشد. Bourassa را پيشرو حرکت ضد امپرياليستی در کبک می دانند. همچنين او مخالف ايجاد ناوگان کانادا بود؛ چرا که فکر می كرد اين ناوگان در جهت اهداف و منافع انگلستان عمل خواهد کرد. جالب آنکه، در جنگ جهانی اول، هنگامی که فرانسه وارد جنگ شد، Bourassa و مردم کبک از شركت در جنگ به نوعی حمايت کردند.

Lionel-Adolphe Groulx: ايستگاه مترو Lionel-Groulx در تقاطع خطوط مترو سبز و نارنجی واقع شده است. Groulx را احياگر ناسيوناليسم فرانسوی در کبک و از جهتی پيشتازتر از Bourassa در ناسيوناليسم کبکی قرن بيستم دانسته اند. نويسنده و استاد تاريخ دانشگاه مونترال، در 1917 حرکتی را در جهت الغای قانون نظام وظيفه اجباری در کانادا آغاز کرد. او را ناسيوناليستی دو آتشه و با تمايلات تا حدی نژادی می دانند. مبارزات او و همرزمانش بيشتر در راستای اصلاح آن دسته از قوانين دولتی بود که فعاليت مدارس فرانسوی و ساعت کار آنها را محدود می كردند. او همچنين در 1922 رمان مشهوری به نام L'Appel de la race نوشته است که موضوع اصلی آن در مورد مخالفت با قوانينی است که آموزش زبان فرانسه در مدارس را به ساعات کمی در روز محدود می كرد.

René Lévesque: بلوار René Lévesque کمی پايين تر از Sainte Catherine، از Atwater تا بعد از Berri-UQAM کشيده شده است. او يکی ديگر از سمبل های ناسيوناليسم کبکی است. کار خود را از روزنامه نگاری و ژورناليسم تلويزيونی و حزب ليبرال شروع کرد. پس از خروج از حزب ليبرال در 1968، حزبParti Québécois (PQ) را تشكيل داد. در انتخابات ايالتی سال 1976، اين حزب با کسب اکثريت آرا در کبک پيروز شد و Lévesque به عنوان فرماندار (Premier) انتخاب شد. او تلاش کرد که در همه پرسی 1980، کبک از کانادا جدا شود. اما تنها با کسب 40% آرا ناکام ماند. با اين حال Lévesque تا سال 1985 که به دليل انصراف موقتی حزب از تلاش برای استقلال کبک، از سمت خود استعفا داد، رييس حزب و فرماندار کبک باقی ماند. PQ اگر چه بار ديگر در همه پرسی 1995 برای استقلال کبک، با اختلاف کمی شكست خورد، از سال 1994 تا 2003 که انتخابات ايالتی را به حزب ليبرال واگذار کرد، در کبک بر سر کار بود.

* مطالب این نوشته عموماً برگرفته از کتب تاریخ و نیز برخی منابع اینترنتی است.
منابع:


[1] Stone Country, An UNAUTHORIZED History of Canada; George Bowering
[2] The Story of Canada; George W. Brown
[3] Canada in North America to 1800; Brown, Harman, Jeanneret

6 نظرات:

بهزاد گفت...

منم خيلی كنجكاو بودم بدانم آدم‌های مهم كبك چه كسانی بوده‌اند. راستی اين Partie Quebecois با Bloc Quebecois نسبتی داره؟ اگر هم لينك مراجع رو می‌گذاشتی خوب بود.

ناشناس گفت...

man keh haal kardam,

mohsen sh

Mohsen گفت...

سلام،
اول از همه اينكه "ي" هاي من درست نميشه.
بعد هم اينكه من ياداشت بالايي رو تائيد مي‌كنم.
آها يادم اومد؛ اين بحث هم مي‌تونه ادامه‌دار باشه.
در پناه حق.

Hamid Bahrami گفت...

بهزاد: تا آنجا که اطلاعات من اجازه می دهد، BQ و PQ دو حزب مجزا هستند. گر چه اهداف و برنامه های دو حزب به هم نزدیک است، دارای سازمان ها و تشکیلات مجزا هستند. معمولاً فعالیت PQ در سطح ایالتی و BQ در سطح فدرال است. از این جهت، بعضاً از BQ به عنوان جناح فدرال PQ یاد می شود که به نظر درست نمی آید. ائتلاف BQ با نیو دموکراتها NDP جناح چپ پارلمان کانادا را در مقابل لیبرال های چپ و محافظه کاران تشکیل می دهد.
در مواخذ مطلب، نام کتاب ها را در انتهای مطلب قرار دادم و در خصوص منابع اینترنتی، عمدتاً از ویکی پدیا استفاده کردم که لینک دادم.

Hamid Bahrami گفت...

اصلاح: در کانادا از حزب محافظه کار به عنوان جناح راست و از لیبرال ها به عنوان جناح وسط یاد می شود. بنابراین به کار بردن لفظ لیبرال های چپ درست نیست.

بهزاد گفت...

منم با مونترال موافق‌ترم! از لينک‌ها هم ممنون!