مالیات: مکانیزم تعامل دولت - ملت



از پله ها که بالا رفتم، خودمو در ميان انبوه جوانهایی ديدم که ايستاده منتظر بودند تا کارشون انجام بشه. به سختی از لابه لای جمعيت راهمو باز کردم و در گوشه ای از سالن روی يکی از صندلی ها نزديك اتاق افسر نشستم. دو هفته پيش بود که براي ثبت نام آمده بودم و افسر با ديدن گواهی اشتغال به تحصيلم گفته بود که ما روی کمک افرادی مثل شما حساب می كنيم. لطفاً بعد از اتمام دوره بيایيد تا راجع به نقاط ضعف و قوتش کمی بحث کنيم و از پيشنهادات شما استفاده کنيم.
اون روز حرفشو خيلی جدی نگرفتم. گوشم از اين حرفها خيلی پر بود. هميشه برای خود شيرينی هم که شده، از اين تعارف و تواضعات تحويل آدم ميدن ولی موقع عمل که ميرسه ....اما چند دقيقه پيش وقتی که افسر بعد از امتحان ازم خواست که اگه وقت دارم چند دقيقه به دفترش برم، يک لحظه به خودم گفتم شايد اين بار قضيه فرق ميکنه. سالن هنوز شلوغ بود. محو تماشای جوانهایی بودم که با شور و شوق زياد آمده بودند براي ثبت نام. مطمئن بودم چندتاشون همين ديروز هجده سالشون تموم شده و حالا اينجا دنبال شخصيت می گشتند. شايد به نوعی گواهينامه رو سند شخصيت خودشون و گواهی ورود به دنيای بزرگسالان مي دونستند.
غرق اين افكار بودم که سنگينی دستی رو روی شانه ام احساس کردم. مسوول آموزشگاه بود. "قربان! افسر گفت تشريف ببريد توی اتاق. آقا اگه حرفی راجع به آموزشگاه داری به خودم همينجا بگو. لطفاً به افسر چيزی نگو." متوجه نشدم از کجا فهميده بود که من قراره در چه موردی با افسر صحبت کنم. اما بهش اطمينان دادم که صحبتهای من کليه و ربطي به آموزشگاه نداره.
از اتاق که بيرون آمدم، همه فکرم حرفهایی بود که بين من و افسر رد و بدل شده بود. چه ايده خوبی که از افسر خانم استفاده کردند. چه قدر به تلطيف فضا کمک ميکنه. فضایی که به نوعی هنوز هم مردانه محسوب ميشه. در طول صحبت منو پسرم خطاب مي كرد و کلاً برخوردش خيلی صميمانه و مناسب بود. حدود يک ساعتی صحبت کرديم. از نحوه آموزش گرفته تا مشکلات راهنمايی و رانندگی شهری. در تمام مدت با حوصله به حرفهای من گوش مي داد وهرجا لازم به توضيح بود، با آرامش جواب می داد. حتی در پايان صحبت، به اين هم اکتفا نکرد و از من خواست که در صورت امکان موارد مهمی رو که به نظرم ميرسه يادداشت کنم و در جواب من که قلم و کاغذ خواسته بودم، گفت ظرف چند روز آينده از طرف راهنمایی و رانندگی فرم کاملی برای شما پست ميشه. لطف کنيد و اون رو تکميل کنيد و به همراه توضيحات خودتون برگردونيد. فکر کردم نه بابا اينام کارشون حساب كتاب داره. الکی هم که نيست. حتماً فکر کردند و ديدند که اگه هر چه بيشتر برای آموزش هزينه کنند از اون طرف هزينه های ديگه کم ميشه.
چند روز بعد نامه ای دريافت کردم که همه اون چيزهايی که افسر گفته بود، به علاوه پاکتی تمبر خورده به نشانی راهنمایی و رانندگی تهران بزرگ توش بود. در اولین فرصت فرم ها رو که مفصل هم بود تکميل کردم و چند صفحه هم توضيحات خودم رو در مورد مشاهدات، نقدها و پيشنهادات ضميمه فرم ها و در پاکت تمبردار ارسال کردم.
هفته بعد وقتی که ديدم دوباره نامه ای از راهنمایی و رانندگی آمده، تعجب کردم. اين فکر که اونها نه تنها نامه منو در اسرع وقت مطالعه کردند، بلکه به اين هم اکتفا نكرده و جوابيه برای من فرستادند، به سرعت از ذهنم گذشت. نامه رو کمی بالا و پايين کردم. به نظر آشنا بود. يک مهر بزرگ هم روی نامه خورده بود: "برگشت خورد، تمبر کافی ندارد." هیچ حس خاصی نداشتم. اون لحظه تنها يک سوال کمي فلسفی برام مطرح شد "آيا اصولاً راهنمایی و رانندگی از تعرفه پست درون شهری بی اطلاع بوده و اگه واقعاً بی اطلاع بوده، چه طور نامه خودشون به دست من رسيد؟!"
------------------------------------------------------------------------------------------------
سوالی که ذهن مرا به خود مشغول می كند، اين است که چرا در کشور ما سيستم های نظر سنجی و دريافت بازخورد (feedback) از ارباب رجوع يا مشتريان، عموماً ساختگی و مصنوعی از آب در می آيند و به هيچ عنوان کارایی ندارند. چرا با اينکه تمام بخش های دولتی (سازمان ها و نهاد ها) و خصوصی (شرکت ها)، دائماً شعار های مردم سالاری و "حق هميشه با مشتری است" سر می دهند، در نهايت و در عمل، تنها چيزی که ناديده گرفته می شود، نقطه نظرات و حقوق ارباب رجوع و مشتريان است؟ مشکل آنقدر جدی است که از نظر يک ايرانی، نظر سنجی و دريافت بازخورد بيشتر يک شوخی و نمايش طنز تلقی می شود و کسی آنرا جدی نمی گیرد.
در جواب به اين سوال بايد به دو مکانيزم عمده در تعيين سياست های نهاد ها و شرکت ها در برخورد با ارباب رجوع اشاره کرد. اين دو مکانيزم در واقع به مانند اهرم هايی عمل می کنند که بخشهای دولتی و خصوصی را ناگزير از توجه به نيازها و نظرات مردم می نمايند. اين دو مکانيزم، رقابت و ماليات هستند. رقابت اهرمی اقتصادی است که شرکت ها (بخش خصوصی) را وادار می سازد تا برای بيشينه ساختن سود و پس زدن حريفان، به علايق و نظرات مشتريان توجه کنند. حال آنکه مکانيزم ماليات در يک فرايند پيچيده تر، همين وظيفه را در بخش دولتی بر عهده دارد.
اقتصاد ايران با وجود همه تلاش ها، همچنان به نوعی اقتصادی انحصاری است که در آن رقابت در مفهوم عام چندان معنی ندارد. در واقع فضای اقتصادی هنوز آنچنان باز نيست و تکثر در بازار وجود ندارد تا رقابت معنی پيدا كند. به اين ترتيب، مکانيزم اول (رقابت) در بخش خصوصی حداقل در كوتاه مدت، چندان کارایی ندارد و در واقع بسیاری از شرکت های خصوصی رقیبی در مقابل خود نمی بینند که به نظر مصرف کننده توجه کنند. بگذریم از اینکه در ایران شرکت های بزرگ خصوصی به معنای واقعی کلمه وجود ندارد و همه آنها به نوعی برای بقا، همچنان به دولت وابسته اند .
اما مکانيزم دوم (مالیات) نيز که اهرمی اجتماعی است و بخش های دولتی را تحت تاثير قرار می دهد، از برش لازم برخوردار نيست. اولين مشکل بر سر راه اين مکانيزم، اصولاً عدم وجود سيستم مالياتی کارا در ايران است. به اين معنی که ماليات بر اجناس (sales tax) اعمال نمی شود و ماليات بر درامد (income tax) و اموال به شکل مناسب و تمام و كمال جمع آوری نمی گردد. در مورد سيستم مالياتی کارا بعداً مطلبی راجع به سيستم مالياتی کانادا خواهم نوشت. اما چگونه ماليات به عنوان مکانيزمی در جهت پاسخگو کردن نهاد های دولتی عمل می كند؟
در پروسه اجتماعی شدن، افراد ياد می گيرند که با پرداخت ماليات است که دولت می تواند به مردم خدمات ارائه دهد. در واقع افراد ياد می گيرند که پرداخت ماليات وظيفه آنها است و در مقابل حق آنها است که از دولت خدمات مناسب مطالبه کنند. به اين ترتيب، ماليات دهی به عنوان يک وظيفه در افراد نهادينه می شود و در مقابل مردم عدم پاسخگويی بخش دولتی را بر نمی تابند. چرا که هر روز برای آن از طريق ماليات هزينه می کنند. نهاد های دولتی هم به خوبی واقفند که درامد دولت و بالتبع بودجه و اعتبارات آنها از ماليات است و براي دريافت آن حتماً بايد رضايت ارباب رجوع براورده شود. به طور کلی اين مکانيزم، مکانيزمی سريع و دفعی نيست و نحوه عملکرده آن بطی و کند است. در واقع پرداخت ماليات و پاسخگویی، يک فرهنگ است که با يک سال و دو سال و با يک شعار و دو شعار حاصل نمی شود. بهترين و عاليترين شکل اجرای قانون در جامعه ای مثل جامعه کانادا را می توان در اجرای قوانين مالياتی در این کشور جستجو کرد. در مورد مکانيزم های مختلف اجرای قانون در جامعه، بعداً مطلبی خواهم نوشت.
در جمع بندی مطلب بايد گفت که بدون وجود سيستم شفاف و کارای مالياتی که نقش مردم و نهاد های دولتی در آن به طور کامل مشخص و نهادينه باشد، امکان دستيابی به يک مکانيزم ديناميک (و دو سويه) در تعامل اجتماعی دولت - ملت مشکل به نظر می رسد.

6 نظرات:

Mohsen گفت...

قربون شكلت مطلب رو نپيچون.

بهزاد گفت...

البته امروزه مردم ايران ماليات مي‌دهند، اما فقط كارمندها و كارگرها، آن هم قبل از اين كه حقوق دريافت كنند!

Hamid Bahrami گفت...

MZF:تمام سعیم بر اینه که مطلب به ساده ترین شکل ممکن ارایه بشه.
.ارکیده: از لطف شما سپاسگزارم(یم) تلاش شماهم ستودنی است
بهزاد: نکته در همین جاست. چرا باید قشر فرودست جامعه مالیات بپردازد اما صاحبان سرمایه از زیر بار آن به راحتی شانه خالی کنند. حال آنکه یکی از کارکردهای مالیات، توزیع مناسب و عادلانه سرمایه ها و امکانات در میان مردم است. منظور از نظام شفاف و کارای مالیاتی هم همین است. بدون داشتن چنین نظام مالیاتی، کارکردهای مختلف آن، نظیر پاسخگو بودن دستگاه های دولتی، محقق نمی شود.

Morteza Tatlari گفت...

احتمالا در این مساله که اهمیت وجود مکانيزم های مختلف اجرای قوانین در جامعه بیش از خود قوانین میباشد هم نظریم؛ شاهد مدعایم عدم اجرای درست برخی از آنها در کشور است. ممنونم :) از خواندن نوشته هایتان لذت میبرم.

ناشناس گفت...

I liked your article, short... staright-to-the-point, Thanks Hamid.

Hamid Bahrami گفت...

مرتضی: کاملاً موافقم. بدون مکانيزم(سازوکار)های مناسب اجرای قوانین، آنها عملاً شعارهایی بیش نیستند. راجع به مکانیزم های مختلف اجرای قانون در جامعه، سعی می کنم مطلبی بنویسم.