بوی خوش تو هر که زباد صبا شنيد
از يـار آشنـا سخـن آشنـا شنيـد
ای شاه حسن چشم به حال گدا فکن
کین گوش بس حکایت شاه و گدا شنيد
در زندگی لحظاتی است بسيار خاص که خلاصه و جان حيات است. گویی اين لحظات از جنس ديگری است. روایحی است ممد حيات و الحانی است مفرح ذات و لمعاتی است از ورای عالم هوشیاری. دمی ازاين الحان و شمه ای از اين روایح و پرتوی ازاين لمعات، آدمی را کافی است که به اوج سعادت رهنمون شود. لاکن شرط آنست که گوش جانمان مغفول واقع نشود. آنگاه با چنين گوش جانی، از گیاه و جماد و از جاندار و بی جان نيز آواز عشق می شنوی که:
طفیل هستیِ عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
------------------------------------------------------------------------------------------------
اين روزها زندگی شخصی ما گرفتار آفتی است به نام تکرار و با چالشی دست به گریبان است به اسم روزمرگی. تکرار ديوانه وار وقایع. قطاری که با سرعت سرسام آور، بدون اندکی درنگ، در دایره ای بسته طی طريق مي کند و صحنه هايی که با فرکانسی ثابت از مقابل دیدگانمان عبور کرده و تکرار می شوند. طرفه آنکه تلاشها و اقدامات ما برای فرار از تکرار کسالت بار زندگی، خود باز به روزمرگی ديگر ختم مي گردد و روزمرگی از دل روزمرگی زاده می شود و اين دور همچنان ادامه دارد.
به موازات آن، حيات جمعی ما نيز دستخوش تهديد امواج خردکننده تغيير است. حيات جمعی ما همان اشتراکات ماست. همان ديوان حافظی است که روز ترک ايران در چمدانهایمان گذاشتيم و يا اگر فراموش کرديم، اولين چيزی بود که از خانواده يا دوستان خواستیم برایمان بفرستند. حيات جمعی ما همان چيزهايی است که با آنها بزرگ شده ایم. چيزهايی که در قلب همه ما جا دارند. همان دلبستگی های مشترکمان.
------------------------------------------------------------------------------------------------
می صبوح و شکرخواب صبحدم تا چند
به عذر نيم شبی کوش و گريه سحری
اين بلاگ تلاش جمعی ماست برای تقسیم گوشه ای از آن لحظات ناب. اينجا جمع شده ایم تا فارغ از دغدغه ها و دلمشغولی های ملال آور روزمره، چيز ديگری باشيم. اينجا جمع شده ایم که وجودمان را کمی از غبار روزمرگی ها پاک کنيم. اينجا جمع شده ایم که گريه های سحریمان را، دلتنگی هایمان را با يکديگر قسمت کنيم. اينجا جمع شده ایم که از اشتراکاتمان بگوییم. از فرهنگ و هنر و تاريخ و ادبیات بگوییم. از تفکر و اندیشه و دغدغه هایمان بگوییم و بالاخره اينجا جمع شده ایم که خودمان باشيم. خود خودمان.شايد گاهی هنگامی که خسته از يک روز روزمرگی سری به اينجا می زنيم، انبساط خاطری حاصل شود و شايد روزی اين بلاگ برایمان آفریننده يکی از همان لحظات خاص باشد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
دست آخر چيزی ناگفته نمی ماند جز توکل. اجازه دهيد با توکل آغاز کنيم چرا که:
تکیه بر تقوا و دانش درطریقت کافری است
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش