فرهنگ نوشتاری - فرهنگ روایی



از شروع کار در دانشگاه McGill، استاد جديدم منو موظف کرده که مطابق روش تحقیق پیشنهادی او کار کنم. به اين ترتيب که هر هفته بايد در يک جلسه گروهی شرکت و نتايج و دستاوردهای کار در هفته اخير رو مرور کنيم. قبل از اين جلسه بايد يک گزارش پيشرفت (Progress Report) هفتگی به استاد e-mail کنم که مطالبی که قراره در جلسه به طور اجمالی بهشون پرداخته بشه، در اين گزارش به شکل مفصل تر آورده شده. درجلسه هفتگی، استاد از تمام نکات مهم مباحثات بطورخلاصه نت برداری می کنه و هردانشجو هم موظفه از نکات مرتبط با تحقیقش یادداشت برداره. علاوه بر اين، بايد در ابتدای هر ماه، در گزارش مجزایی که برای استاد e-mail می کنم، برنامه تحقيق (Research Plan) مورد نظرم رو برای ماه آينده ارائه بدم.در نهايت، بعد از پايان هر مرحله از تحقيق، وقتی که اطلاعات کافی برای نوشتن يک گزارش فنی مفصل (Technical Report) آماده شد، اين گزارش در قالب يک مقاله برای استاد فرستاده ميشه تا پس از جرح و تعدیل لازم، به مجله يا کنفرانسی ارسال بشه. در پايان سال هم يک گزارش سالانه که کرونولوژی و روند تحقيق رو در آن سال، به صورت مختصر نمايش ميده تهيه ميشه.
به اين ترتيب، علاوه بر جلسات هفتگی و مباحثات حضوری، در کل سه نوع گزارش کتبی به استاد ارایه ميشه:
گزارش پيشرفت، (PR: Progress Report)
برنامه تحقيق، (RP: Research Plan)
گزارش فنی،(TR: Technical Report)
فايل الکترونیکی هر کدام از اين گزارش ها با اسم مناسب، که حاوی نام فرد، تاريخ تهيه و نوع گزارش است، هم در آرشيو من و هم در آرشيو استادم بایگانی ميشه. به عنوان مثال فايل HB041125PR ، گزارش پيشرفتیه (PR: Progress Report) که در تاريخ ۲۵ نوامبر ۲۰۰۴ توسط من (HB: Hamid Bahrami) تهيه شده.
چيزی که در نگاه اول از اين روش تحقيق برداشت ميشه شايد پیچیدگی و تا حدی مشکل بودنشه. حتی ممکنه در نگاه اول ضرورتی ديده نشه که هر هفته گزارش پيشرفت تهيه بشه. چرا که اصولاً در کارهای تحقيقاتی ميزان پيشرفت در يک هفته چندان زياد نيست. اما همين روش باعث شده که من و استادم آرشيو کاملی از کارهای انجام شده در طول يک سال داشته باشيم. با داشتن اين آرشيو، نوشتن مقاله و گزارش سالانه برای من خيلی راحته. کافیه سری به آرشيو بزنم و فايل های مرتبط رو استخراج کنم. در صورتی که قبلاً وقتی که در ايران تحصيل می کردم، بارها ميشد که ایده هايی رو که چند وقت پيش به ذهنم رسيده بود، فراموش می کردم. يا برای اثبات رابطه ای که قبلاً اثباتش کرده بودم، اما در کاغذپاره ها گم شده بود، ساعت ها وقتم تلف ميشد. با اين سيستم حتی جزیی ترين نتايج و اطلاعات هم بازیافت و مورد استفاده واقع ميشه و در نهايت از همين خرده نتايج ممکنه که مقاله در خور اعتنایی بيرون بياد. در صورتی که در ايران کلی از نتايجی که به دست می آوردم، عملاً بلا استفاده می ماند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مورد فوق مورد منحصر به فردی نيست. در واقع در ايران مستندسازی و نگارش و مکتوب کردن دقيق وقایع، دستاوردها، تفکرات و ایده ها روالی فراگیر و عام نيست و اگر هم در جايی انجام می شود، استثناء است نه قاعده. در حالی که چيزی که غربی ها به آن مستندسازی (documentation) مي گويند، جزء جدایی ناپذیر هر کار علمی و در نگاهی کلان تر هر فعاليت شغلی است. چرا که عقلاً غایت هر کاری حصول نتيجه است. ثبت و ضبط آن نتيجه اهمیت فراوان دارد و در صورت از بين رفتن حتی جزیی از نتايج، فلسفه وجودی کار هم از بين می رود.
اما علت اصلی اين تفاوت به واقع در مسائل فرهنگی ريشه دارد. فرهنگ غربی به طور عام فرهنگی نوشتاری (کتبی) در حالی که فرهنگ ايرانی فرهنگی روایی (نقلی) - شفاهی است.در فرهنگ روایی، تجربه مقدم بر علم است. در اين فرهنگ مردم ترجيح می دهند که بيشتر ببينند و بشنوند تا بخوانند؛ آمار بینندگان تلويزيون هر روز بيشتر شده ولی کتاب و کتاب خوانی، روزنامه و نشریه چندان رشدی نداشته باشد. وجود فرهنگ روایی باعث می شود که دقت و ریزبینی افراد پائين بيايد و مسامحه در انجام وظايف افزايش يابد.
به عنوان نمونه ای ديگر، در ايران هنوز که هنوز است شماری از اساتید موسيقی سنتی به یادگیری شنیداری موسيقی معتقدند. به اين معنی که هنرآموز بايد تنها پس از شنيدن قطعه به دفعات، آنرا به نوعی تقلید کند (خبری از نت نیست) و اين کار را تا آنجا ادامه دهد که بتواند دقيقاً خود را با قطعه از نظر شنیداری وفق دهد.
جدا از نقد نقاط ضعف و قوت اين روش که از تخصص من خارج است، تنها به چند مورد از محدودیت های آن اشاره می کنم. علاوه بر مشکل بودن فراگیری موسيقی با اين روش، يکی از مشکلات آن انحصاری بودن آن است. به اين معنی که امکان همگانی کردن آن محدود می باشد و معمولاً بدون استفاده از استاد و توجه به روش اجرا، نمی توان قطعه را اجرا کرد. همچنين بسياری از دستگاه ها و قطعات موسیقی اصيل ايرانی که بنا بر روایاتی در زمان باربد، موسیقیدان عهد ساسانی، بالغ بر چندین و چند دستگاه بوده، در گذر زمان و در پیچ و خم های تاريخ به دست فراموشی سپرده شده و عملاً نابود گشته اند. جدای از آن، پرداختن به اين روش در طول قرنها، باعث شده که عملاً تحليل های نظری بر روی دستگاه ها و گوشه های موسیقی ايرانی، دسته بندی مناسب و ارائه راهکارهايی برای سهل و ممتنع کردن فراگیری آن برای عوام انجام نشود. حاصل آنکه موسیقی ايرانی که به گواه تاريخ يکی از قديمی ترين موسيقی های دارای سبک است، امروز بيش از پيش مهجور مانده است. مقايسه کنيد با موسیقی غربی (اعم از کلاسيک و مدرن) که امروز تنها يک هنر نيست بلکه يک علم نيز هست و به اين ترتيب پشتوانه مناسبی برای قرن ها بسط و توسعه دارد.تنها در سال های اخير است که تعدادی از اساتید موسیقی ايران به فکر ثبت و ضبط این قطعات از طريق نت گذاری افتاده اند و صد البته در اين راه تا حد زيادی از مکتب موسیقی غرب الگو برداری کرده اند.
نمونه ديگر تاريخ نگاری است. تعداد کتبی که غربی ها در مورد تاريخ ما نوشته اند با کتبی که تاريخ نگاران خودمان نگاشته اند قابل مقايسه نيست. حتی بسياری از آثار ما مربوط به کاتبانی است که در دربار سلاطین و به خوشایند آنان تاريخ می نگاشته اند و در واقع تاريخ نگار نبوده اند. نتيجه آنکه اين روزها بايد کتب زبان های ديگر را ترجمه کنيم تا راجع به تاريخ خودمان بدانیم!
اما در ريشه یابی علل وجودی فرهنگ روایی در ايران، شايد اولين نکته ساده خواهی و عدم پشتکار است. به هر حال نوشتن همواره مشکل تر از ديدن و شنيدن است. بسياری از ما تنها تجربه های نگارشمان محدود به انشاهایی است که در دوران مدرسه و آن هم به اجبار می نوشتیم. طبيعتاً ترجيح می دهيم که تا حد ممکن از نوشتن احتراز کنيم.
مورد ديگر در ريشه یابی فرهنگ روایی، تمايل به انحصار طلبی است. منظور از انحصارطلبی، تمايل صنفی - طبقاتی برای بسته نگاه داشتن دایره آن صنف یا طبقه است. صنعتگر و پيشه ور دوست ندارد رقیب پيدا کند و حاکم نمی خواهد معترض داشته باشد. به این ترتیب، درتاریخ ایران، پيشه ور فنون کارش را نمی نگارد و حاکم اجازه نقد و وقایع نگاری خارج از حاکمیت نمی دهد. علل انحصار طلبی اما تاريخی-اقتصادی است که در نوشته های ديگر به آن می پردازم. در چنين فرهنگی نوآوری رشد نمی کند، چرا که نوآوری در ذات مغایر با انحصار طلبی و دشمن آن است.
ريشه یابی بيشتر قضيه را موکول می کنم به چند نوشته آينده که کمی هم راجع به مسائل اقتصادی و اجتماعی نوشتم. بدون بررسی توام تمامی اين مقولات، تحليل نهائی ناقص خواهد بود.

به هر حال به نظر مي رسد که يکی از اولين گام ها در جهت توسعه علمی-فرهنگی، حرکت از فرهنگ روایی به سوی فرهنگ نوشتاری باشد.

3 نظرات:

ناشناس گفت...

salaam
ageh man khodam o raazi kardam keh in kaaraa ro bokonam, ye sari behet mizanam

mohsen sh

بهزاد گفت...

روی خوب نکته‌ای دست گذاشتی

Mohsen گفت...

خوبه. اگه ادامه بدي مثل خودم ميشي. الان چيزي به نظرم نمي رسه كه مخالفت كنم. موفق باشي.