چند شعر



آقای نخست وزیر-برتولت برشت

آقاي نخست وزير مشروب نمي خورد
آقاي نخست وزير دود نمي کشد
آقاي نخست وزير در خانه اي حقير اقامت دارد
ولي بيچارگان حتي خانه ي حقيري هم ندارند .

کاش گفته مي شد :
آقاي نخست وزير مست است
آقاي نخست وزير دودي است
اما حتي يک فقير ميان مردم نيست .

پایان- برتولت برشت

اول به سراغ یهودی‌ها رفتند
من یهودی نبودم، اعتراضی نکردم .
پس از آن به لهستانی‌ها حمله بردند
من لهستانی نبودم و اعتراضی نکردم .
آن‌گاه به لیبرال‌ها فشار آوردند
من لیبرال نبودم، اعتراض نکردم
سپس نوبت به کمونیست‌ها رسید
کمونیست نبودم، بنابراین اعتراضی نکردم .
سرانجام به سراغ من آمدند
هر چه فریاد زدم کسی نمانده بود که اعتراضی کند.

فریاد-مهدی اخوان ثالث

خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی جانسوز.
هر طرف می سوزد این آتش،
پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود.
من به هر سو می دوم گریان،
در لهیب آتش پر دود؛

وز میان خنده هایم تلخ،
و خروش گریه ام ناشاد،
از درون خسته ی سوزان،
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد!

1 نظرات:

Esi گفت...

ظاهرا اون چیزی که من نوشته بودم (و چیزی بود که در ذهنم بود) خیلی با شعر اصلی فرق می کنه که من با این پست (با عرض معذرت )اصلاحش می کنم...