انتخاب، آزادی و خوشبختی



این روزها یاد دوران بعد از فوق لیسانس افتادم. آن موقع‌ها می‌دانستم که نمی‌خواهم بدون فاصله پس از فوق لیسانس، دکترا بخوانم. به دلیل احمقانه بودن قوانین نظام وظیفه، خرید سربازی هم شامل حالم نمی‌شد. به همین دلیل تنها انتخابم سربازی بود. از سربازی رفتن هم ناراضی نبودم. چون کار دیگری نمی‌توانستم بکنم.

دوستی داشتم که از قانون «دو برادری» استفاده کرده بود و از سربازی معاف شده بود. به همین دلیل می‌توانست برای ادامه تحصیل به خارج برود، یا در داخل ادامه‌ی تحصیل بدهد یا وارد بازار کار شود. از نظر مالی هم وضعش خوب بود. این بود که می‌توانست کار خودش را داشته باشد. خلاصه این که انتخاب‌های بسیار زیاد و متفاوتی در پیش رویش بود. به همین دلیل، انتخاب بهترین راه برایش مشکل بود و آن روزها خیلی توی فکر و ناراحت بود. برایم جالب بود که من که مجبور بودم به سربازی بروم خوشحال‌تر بودم تا دوستم که کاملا در انتخاب راه زندگیش آزاد بود.

امسال بهار من هم به همان حالت دوستم دچار شدم. ماه آوریل که از پایان‌نامه‌ام دفاع کردم، در مقابل این سوال قرار گرفتم که: خوب، حالا چی؟ انتخاب‌های زیادی پیش رویم بود. می‌توانستم برای فوق دکترا اقدام کنم. محلش هم می‌توانست کانادا، آمریکا، اروپا یا برزیل! باشد. می‌توانستم در مونترال، اونتاریو یا کالگری دنبال کار بگردم و می‌توانستم به ایران برگردم. در ایران هم می‌شد که برای موقعیت‌های دانشگاهی اقدام کرد و یا دنبال کار صنعتی بود. با یکی از دوستانم که صحبت می‌کردم، می‌گفت کسانی که دکترا می‌گیرند تا چند وقت دچار دیوانگی بعد از دفاع می‌شوند! این است که بهتر است هیچ تصمیم بزرگی در زندگی‌شان نگیرند :) اما به هر حال خیلی هم نمی‌شود بیکار ماند. من ده روز بعد از دفاعم رفتم ایران تا شرایط را ببینم. با دوستانم در ایران که مشورت می‌کردم، می‌گفتم من الان باید بین علم، ثروت و ایران یکی را انتخاب کنم :) علم یعنی فوق دکترا در آمریکا، ثروت یعنی کار در کالگری و ایران هم که بازگشت به ایران است ( البته این یک کنایه هم دارد که انگار در ایران خبری از علم و ثروت نیست!). دوران تصمیم‌گیری، دوران سختی بود. به وضوح می‌دیدم که داشتن انتخاب‌های زیاد و آزادی زیاد لزوما برابر با خوشبختی نیست. روزهای آخری که کانادا بودم، این سخنرانی را از سایت TED دیدم که دقیقا به همین موضوع اشاره می‌کرد. حتما ببینیدش. در ضمن در TED سخنرانی‌های بسیار جالبی می‌توانید پیدا کنید।


اتفاقی که به من در تصمیم‌گیری کمک کرد این بود که به دانشگاهی که آنجا فوق‌لیسانس گرفته بودم رفتم. خیلی از من استقبال کردند و گفتند که حتما اقدام کن. ما الان به نیرو نیاز داریم. به یکی از دوستانم که بعد از گرفتن دکترا از کانادا به ایران آمده بود و در یک دانشگاه مشغول بود، جریان را گفتم. گفت: «بیا تا برایت تعریف کنم. اینها همه‌اش screen saver است. در اول صحنه بسیار زیبا به نظر می‌رسد. اما چیزی پشتش نیست». اما به هر حال برخورد خوبی که با من داشتند، مرا به انتخاب بازگشت به ایران متمایل کرد. فکر می‌کنم اگر آدم بخواهد، علم و ثروت را در ایران هم می‌توان به دست آورد. از طرف دیگر امکان بازگشت به کانادا برایم فراهم است. امیدوارم بتوانم به زودی به جایی برسم که انتخاب‌هایم محدود باشند :)

27 نظرات:

ناشناس گفت...

Good luck with your choice,
But honestly I am sorry for Canadian society who pays (Scholarship, fellowship, research opportunity , etc) for someone who does not appreciate their generosity!
Your weblog always has been a place for desperate ideas about Canada !

Glad to see you came back to "VATAN"
. you deserve IRAN more than here mannnnnn.

سارا گفت...

:) خواندن مطالبتان همیشه برایم خیلی جالب است. از این جهت که دقیقا تکرار افکار خودم است. خدا کند من هم یک روز از ایران بنویسم :) :)
---------
جناب ناشناس: 30 سال و بیشتری که نگارنده و امثال ایشان در ایران سر کرده اند آیا ایشان را به اندازه 5-6 سالی که در کانادای مقدس تحصیل ( نه مجانی ) و کار کرده اند مدیون نمیکند نه؟

ناشناس گفت...

Emm! Iran has paid much more for such a "man", no? Besides, I know a lot of students paying international fees (around 4 times more than a Canadian student). Thus, from each 4 International students (Iranian in this case), 3 of them can go back without any problem :) . And ..., Canadian generosity covers only a few students, others are paying huge amount of money each year generously. I agree that Canada is a nice country, Canadian people are well behaved. BUT, they are accepting immigrants because they search their own benefits. I can hardly believe that I'm here 'cause they are worried about me or my life in Iran! As an Iranian student who has paid so much money, I am proud that some genius Iranians have received Canadian scholarship and I am more proud that one of them loves "VATAN" more than this nice country. Dear anonymous friend, be sure that Canadian government has a lot of benefits in accepting international students and nothing will happen if one of them goes back after 5-6 years. I think they have already received what they wanted. However, Canada appreciates you and your thoughts. Exactly what Iran should do about someone like Behzad! Hope they appreciate him how he deserves.

ناشناس گفت...

بنده معتقدم اگر دنبال پول در آوردن باشید جایی بهتر از ایران پیدا نخواهید کرد!

ناشناس گفت...

Hey guys ! back up! you misunderstood me!
Behzad is a great guy and I don't know why he chose to come to Canada when Iran was there for him .
My opinion is just for myself , why you get upset ?!
That's your problem people !

This is an open discussion . don't want to waste my time .
Time will come; I promise you that Behzad will regret in less than a year .

Parissa گفت...

من از دیروز که این مطلب رو خوندم خیلی بهش فکر کردم و تا این لحظه حداقل ۱۰ نتیجه متفاوت یا مکمل هم گرفته ام. به محض اینکه بتونم افکارم رو جمع بندی کنم می نویسم ولی الان فقط می خوام خطاب به این دوست ناشناس بگم چرا «افسوس»؟؟ گیریم که در بدترین حالت نویسنده با اون شرایط کنار نیاد و برگرده، مگه چه اتفاقی میفته؟ یک تجربه به تجربه هاش اضافه شده و یکی از انتخابهاش رو یک دل خط زده! هر کدام از ما به حکم انسان بودن وقتی انتخابی می کنیم بین یک سری مزایا و معایب، چیزی رو به چیز دیگر ترجیح میدیم. طبعا هر لحظه هم که گرفتار معایب شدیم وسوسه می شویم که بهتر نبود راه دیگری رفته بودم؟ به فرض که ایشون سال آینده به قول شما پشیمان شد و مثلا رفت کالگری سر کار. حداقل وقتی از آب و هوای کالگری اذیت شد به خودش نخواهد گفت کاش ایران رو انتخاب کرده بودم. به نظر من که بهای این انتخاب آنقدر ها هم سنگین نیست، اگرچه هیچ تجربه ای هم بی بها به دست نمی آید. زندگی در کانادا هم کم پستی و بلندی نداره! برای اینجا موندن هم آدم باید از خیلی چیزها ببره! کانادا هم مثل هر جای دیگر دنیا نه بهشت است نه مدینه فاضله! من شخصا نیامدم کانادا درس بخوانم که الزاما اینجا یمانم و نیامدم که الزاما برگردم. آمدم بشناسم تا انتخاب کنم! و این تفاوت بین یک مهاجر و یک دانشجوست. نمی دانم شاید دیگران طور دیگری فکر می کنند! امیدوام همه به لطف خدا انتخابهای خوبی داشته باشیم. چیزی که بیش از همه و پیش از همه خود ما را آرام و راضی کند.

ناشناس گفت...

Why do you think that he owes anything to Canada? He studied there and worked while studying and published and made his contribution to the academic society and now they are even. I don't think that every student that studies in a country (when he works for his salary) has to feel that he/she still owes. Besides they owe more to Iran because they studied for free and they didn't pay anything while the society paid for them.

Now, I can get back to my own comments: Behzad jan I totally agree with this choice problem and I have the same problem.

Yasin Memari گفت...

به نظرم تو یه خورده اختلالات ایدئولوژیکی داری. هنوز قدرت انتخاب کردن نداری. هدفی نداری که در زندگی دنبال کنی. برای همینه که از داشتن انتخاب های زیاد نگرانی.

به نظر من بودن تو در ایران در این مرحله از زندگی احتمالا صرفا به خاطر زندگی شخصی یعنی بودن در کنار خانواده و این جور چیزهاست. و الا وجود تو در ایران در این مرحله خیلی مزیتی برای ایران نداره. اتفاقا این جوری شاید جلوی نون خوردن یکی دیگه رو بگیری.

خیلی آسون می شه اینو فهمید: اگه دنبال علم بودی یک آدم عاقل پس از دوره ی دکترا فرصت پست داک رو ول نمی کنه تا برگرده تدریس کنه. از طرفی ایران به معلم نیاز نداره. به کسانی نیاز داره که شاخه های جدید علمی رو وارد ایران کنند. به کسانی نیاز داره که در دانشگاه های مختلف تحصیل کرده اند و باعث ایجاد ارتباط بین ایران و خارج از ایران بشن.

به هر حال همون طور که گفتم به نظرم این انتخای تو بیشتر یک انتخاب شخصی یه. مثلا بیشتر ممکنه به بودن در کنار خانواده و یا ایجاد خانواده مربوط بشه. و الا باز هم می گم خیلی به خودت نبال که برگشتی ایران تا این که به مملکتت فایده ای برسونی.

Parissa گفت...

اول از همه عذرخواهی کنم که این کامنت اندازه یک پست طولانی شد! راستش من در کلیت قضیه صددرصد که نه, دویست درصد با این سخنرانی موافقم. ولی یک سری چرا و اما و اگر هم به ذهنم می‌رسه. فکر می کنم محدود بودن انتخابها شرط لازم هست ولی کافی نیست. مگر موبایلها خوب کار نمی‌کردند, پس چرا آن موبایلهای فانتزی ایجاد شدند؟ و به دنبالشان آن همه بازاریابی و رقابت و ... و...! به نظر من چون روح بشر قانع نیست. چون مدام دنبال بالاتر و بالاتر می‌گردد. فکر می‌کنم این سخنرانی می‌خواهد بگوید بیایید کمی آرام بگیریم. تا اینجا درست. ولی در مورد مطلب شما.
خوشحال بودن یا نبودن به واکنش ما وقتی تقدیر انتخابمان را محدود کرده هم برمی‌گردد. مثلا اینکه شما وقتی مجبور بودید به سربازی بروید خوشحال بوده‌اید, این فقط به خاطر محدود بودن انتخاب نیست. به روحیه قانع بودن و با تقدیر دست سازش دادن یا برعکس ستیز با دنیا هم برمی‌گردد! مگر نمی‌شد هرروز که از خانه بیرون می‌روید تمام راه به دنیا بد و بیراه بگویید که چرا باید عمرتان را تلف کنید و بروید سربازی. حال آنکه بعضی از دوستانتان پول پارو می‌کنند!! من خیلی‌ها را دیده‌ام که وقتی انتخابشان محدود شده, در واقع وقتی انتخابی که دیگری دارد, ندارند, ناراضیند! شاید گاهی خودم هم ... :)
بگذارید اینطوری نگاه کنیم: زندگی مثل یک جاده یکطرفه است. باریک و یک‌بانده, خیلی وقتها انشعابی هم ندارد. اینجا آن بخش از زندگی است که انتخاب محدود است. می‌شود خوش بود و رفت. می‌شود هی به امید پیدا کردن یک انشعاب و یک راهی غیر از این که هست به این‌طرف و آن‌طرف کوبید و ماشین زندگی را خراب کرد. آدمیزاد خیلی وقتها به روش دوم رفتار می‌کند و خوشبخت نیست, هرچند انتخابش محدود است! گاهی هم می‌رسد که جاده به دو یا چند راهی می‌رسد. قبول دارم که در چنین مقطعی آرامش از بین می‌رود. نه اینکه خوشبخت نیستیم. چون خوشبختی برابر با انتخاب نیست. خوشبختی نتیجه انتخاب است! از این گذشته برای کاشتن دانه تازه باید زمین را شخم زد. این زیرورویی آرامش را از بین می‌برد و امید به خوشبختی می‌آورد! با اینحال کاملا موافقم که:" داشتن انتخاب‌های زیاد و آزادی زیاد لزوما برابر با خوشبختی نیست."
می‌دانم من هم اگر قبل از رسیدن به گور از دانشجویی رها شوم! :) به همین نگرانیها خواهم رسید ولی برعکس شما نمی‌خواهم که آن روز انتخابهایم محدود باشند. چون در آن‌صورت یعنی جایی از مسیر را خوب کار نکرده‌ام و لیاقت برخی انتخابها را ندارم! فقط آرزو می کنم آن روز خدا کمکم کند تا از امتحان انتخاب هم به سلامت بیرون بیایم. طوری که هم خدا و هم خودم از راهی که می روم راضی باشم. نه آنها که از دور دستی بر آتش دارند.

اما برگردیم به زندگی خودمان که همه کم‌و‌بیش گرفتار یک سوالیم. آنها که هنوز ایرانند گرفتار ماندن یا رفتن مساله اینست, می‌شوند و آنها که آمده‌اند گرفتار ماندن یا بازگشت مساله اینست!!!.
فکر می‌کنم اگر همین الان پول را انتخاب کرده بودید و به کالگری می‌رفتید, هر از چند گاهی به فکر می‌افتادید که در تصمیمتان بازنگری کنید. نه به این معنی که اشتباه انتخاب کرده بودید. به این معنی که شاید زمان ماندن در آن انتخاب سپری شده. مثلا حالا که به اندازه خرید خانه یا سرمایه فلان کار پول دارم می‌توانم بروم و در جای بهتری یا شرایط ساده‌تری کار کنم. فکر می‌کنم همه کسانی که در عسلویه یا کالگری کار می‌کنند بعد از مدتی این بازنگری را می‌کنند. هرزمانی برای چیزی است. یک روز وقت پول درآوردن, یک روز وقت جور دیگر ساختن. شاید یک روز هم وقت در ایران بودن, با ایران ساختن و ایران را ساختن باشد. ممکن است پول و علم از آن نوعی که دنبالش هستید را هم آنجا پیدا کنید و بپذیرید که زمان قرارگرفتن رسیده, ممکن هم هست زمان در ایران بودن طی شود, چه با خرسندی, چه خدای نکرده با دلخوری. بهرحال هر تصمیمی تا زمانی بعد قابل بازنگریست. برخلاف بعضی دوستان من فکر می‌کنم این الزاما به معنی انتخاب اشتباه نیست.

و آن دوستی که نوشته‌اند ایران به معلم احتیاج ندارد. دوست گرامی, ایران به همه چیز از نوع خوبش نیاز دارد. در تمام دوران تحصیل برادر کوچکترم در دبیرستان نگران بودم. چون معلمهای برادرم هرگز قابلیتها و انگیزه‌های معلمهای گذشته که من و امثال من را آموزش ‌داده بودند نداشتند! وبنابراین برادرم هم نگاه عمیق نسلهای قبلی را یاد نگرفت! چند وقت پیش در مونترال جلسه‌ای بود درباره مهاجران و آنجا سخنران می‌گفت بهترین زمان بهره‌برداری از مهاجران 3-4 سال اول است که با جیب پرپول و انگیزه زیاد از راه می‌رسند. فکر می‌کنم عکس این مطلب هم درست است. آنهایی که بر می‌گردند هم چند سال اول پرانرژی, باانگیزه و پر از ایده‌های نو هستند. در این روزگار هم علم همواره در حال بهینه شدن است. کمتر پیش می‌آید که ناگهان شاخه جدید علم سبز شود! تازه فارغ التحصیلها هم حداقل چند سال اولی که ازراه می رسند به‌روز هستند و متخصص در آن علمهای بهینه شده و زمان بسیار خوبیست برای استفاده از تواناییهایشان . شک نکنید. وقتی در ایران دانشجوی کارشناسی بودم 5-6 نیروی تازه به دانشگاهمان آمدند. اصلا جو دانشگاه زنده شد. یکی بعد از یک سال برگشت فرانسه, دو نفر بعد از 3-4 سال برگشتند آمریکا و کانادا. 3 نفر هم هنوز ایران هستند. نمی دانم کی راضی تر است. اما ما که دانشجو بودیم استفاده کردیم از بودنشان. یکی از این افراد دستگاهی را در وزارت صنایع به ثبت رساند و برای تولید انبوه آن 20-30 نفری از قبلش نان می خورند! ولی قبول دارم که حضور ایشان مانع استخدام فردی با قابلیتهای کمتر برای همان پست شده! کاش ایران امروز کمی نیروی امیدوار و مثبت‌نگر داشت. به جای این همه آیه یاس مثل من و این دوستان!
آقا بهزاد امیدوارم به زودی با مطالبتان همچنان ما را در جریان مزایا/معایب انتخابتان قرار دهید. یک تدریس وبلاگی :)

حجت گفت...

آقا منم یه جورایی شبیه تو هستم .
تا چند روز دیگه فوق لیسانسم رو دفاع میکنم و از همین الان دچار افسردگی پس از دفاع شدم که بعدش چی چیکار کنم . اقدام کنم برای خارج یا بمونم همینجا و برم سربازی . که البته هر کدوم مزایا و معایب خودش رو داره .
اصلا لعنت به این سربازی که بجز تلف کردن عمر ادم هیچ فایده ای نداره . به هر طرفی که میخواییم بریم میوریم به دیوار سربازی . لعنت به سربازی .

آقا به ما هم سر بزن خوشحال میشیم . :-)

ناشناس گفت...

Nashenas 3 :) :
آقا ما مرديم اينقدر اومديم اينجا و نق و نوق اين آقا بهزاد رو ديديم.

بابا اين همه آدم دارن رو كره زمين زندگى ميكنن، همه يه جايى رو طبق علایق خودشون انتخاب كردن و مشغول زندگيشون شدن. فقط شما يكى هستى كه هر چند وقت يه بار مياى در مورد مزايا و معايب ايران و كانادا حرف ميزنى!!

برادرِ من! شما همونی نيستى كه در مورد معايب كانادا حرف ميزدى و از ايران دفاع ميكردى؟ شما همونی نيستى كه مدام شعار وطن پرستى ميدادى؟ خوب حالا هم خدا رو شكر كه برگشتى رفتى ايران. ديگه دست از سر ما و اين كانادا ِ بدبخت بردار. ما انجا نیاز به شما نداریم. شما اینجا کاری نمی کنی الا بد گفتن از کانادا.

همان جا بمون و به ایران عزیز خدمت کن. همان جا بمون و سنگ ایران رو به سینه بزن. اونجا براى نمك نشناس هايى مثل شما بهتره. به قول ناشناس 1 حيفِ دولتِ كانادا كه خرج تحصيلِ قدر نشناس هايى مثل شما رو ميده.

شما لیاقتتون دولتِ ايرانه كه ميريد به نفعش در مورد مزايا و معايب تحصيل در خارج از كشور حرف ميزنيد.

در ضمن با اون سخنرانى كه شما داشتيد فكر نمى كنم براى كار تو ايران مشكلى داشته باشيد. احتمالا تو یه وزارتخانه ميتونيد پست دولتی بگیرید. :)

ناشناس گفت...

man in matlab ro 2 baar khoundam, rastesh moghaayese Iran va Canada ro peydaa nakardam?

va naashenaas3, fekr mikonam yaadetoun rafte ke aazaadye bayaan dar Canada ghabl az inke be shomaa ejaaze bede har nazari daarid bedid, shomaa ro vaadaar mikone ke efate kalaam daashte baashid.

بهزاد گفت...

«گویند یکی از نوکران ناصرالدین شاه بچه‌دار شد. شاه نگاهی به بچه‌ انداخت و گفت: بچه‌ی تو چرا این قدر زشت است. بچه‌های مرا ببین، چه زیبا هستند. نوکر تعظیمی کرد و گفت: قبله‌ی عالم به سلامت باشد. ما کارهایمان را خودمان انجام می‌دهیم، این است که نتیجه‌اش بهتر از این نمی‌شود!... » این داستان را یکی از استادها که دبیر کنفرانس مهندسی مکانیک ایران بود، در سخنرانی افتتاحیه تعریف کرد که بگوید این کنفرانس اگر چه کمی و کاستی دارد، اما کار خود برگزارکنندگان بوده است و کمک چندانی از دیگران (مثل خودروسازان کشور) نگرفته‌اند. حالا این داستان این‌هایی است که می‌گویند: «شما لیاقتتون دولتِ ايرانه» به نظر من لیاقت همه‌ی ما دولت ایرانه. چون اینها رو که از خارج نیاوردند. احمدی‌نژاد تربیت شده‌ی همین کشور و جامعه است. تنها هم نیست. هر روز می‌توانید هزاران احمدی‌نژاد رو در زندگی روزمره ببینید.

نکته‌ی دیگری که دوستان ناشناس بهش اشاره کردند، «سخاوت دولت کانادا» است. من فقط یک سوال برایم پیش می‌آید. اگر دولت کانادا این قدر دلش به حال دانشجوهای ایرانی سوخته، چرا ویزای تحصیلی گرفتن این قدر مشکل شده؟ چرا ویزای همسر دانشجو دردسر داره؟ چرا پدر و مادر دانشجوها این قدر برای ویزا گرفتن مشکل دارند؟ چرا با ایرانی‌ها در سفارت کانادا در تهران بدرفتاری می‌شه؟ لطفا صحبت از سخاوت نکنید. اگر فقط یک نفر دیگر بهتر از من و شمای دانشجوی ایرانی در کانادا بود، به ما پذیرش یا بورسیه یا جایزه نمی‌دادند. کسی در کانادا نگران پیشرفت ایرانی‌ها نیست مگر این که به نفع کانادا باشد. من، کانادا و مردمش رو دوست دارم. اگر روزی بخواهم از ایران خارج شوم، اولین انتخابم کانادا خواهد بود. بابت تجربه‌ای که هنگام تحصیل داشتم، ممنون هستم. اما همه‌ی اینها به دلیل هجده سال تحصیل مجانی در ایران است. بنابراین میزان مدیون بودن من به ایران اصلا قابل مقایسه با کانادا نیست. البته در این چند سال یک چیز را هم یاد گرفته‌ام که مملکت را نمی‌شود بر پایه‌ی فداکاری افراد بنا کرد. به همین دلیل هدفم از برگشت، خدمت به ایران نیست. هدفم این است که زندگی بهتری داشته باشم. الان هم هیچ احساس نمی‌کنم که دارم برای مملکت فداکاری می‌کنم.

یک چیز دیگر، من از کانادا بدگویی نکردم. فقط چیزهایی که اتفاق می‌افتد را گفتم. چون خیلی‌ها به امید یک بهشت به کانادا می‌‌آیند و وقتی که می‌رسند، سرخورده می‌شوند. من فقط خواستم بگویم کانادا هم مسائل خودش را دارد. مردم کانادا هم روی همین کره‌ی زمین زندگی می‌کنند. لزوما این طور نیست که یک گدای کانادایی زندگی بهتری از یک ایرانی در شمال تهران داشته باشد چون در کانادا زندگی می‌کند! این که کجا زندگی بهتری هست، بستگی به شرایط فرد دارد.

ناشناس گفت...

Migan 13 nahse! goftam yechizi benevisam ke beshe 14 ta comment:)

Behzad khaan, baba calm down. injouri alani esme maghaamaat myaari ye kaari daste khodet midihaa!

ba'd inke che jourye jaaye mehmoun va saahebkhoune avaz shode? khaanandegaan mohtaram, doust nadaarid ye matlabi ro bekhounid, khoub nakhounid, emtehaan ke nemigiran azatun az mataalebe in weblog. cheraa taklif baraa nevisande ta'iin mikonid?! rouzegaarye haa!

بهزاد گفت...

ممنون صادق جان از تذکرت. اگر از عزیزان گزینش اینجا را می‌خوانند، باید بگم که منظور من دقیقا همین چیزی بود که نوشتم. خود ایشون هم فرمودند که دنیا در حال احمدی‌نژادی شدن است.

سارا گفت...

:)))))) واقعا ما ایرانی ها :)

ناشناس گفت...

man ba nazare shoma behzad jan, mokhaalefam. manteghetoon dorost nist.
dar inke dolate canada be daneshjoohaye irani lotf mikone ke mizare bian inja dars bekhunan ke aslan shaki nist va in so'alate shoma ke chera pas rahat tar visa nemide kheyli be rabte be nazare man va aslan esbate rade in masaleh nist. shoma migid age dare lotf mikone pas chera bishtar nemikone???!!!! yani chi?? yani bayad dige be har kas o bikasi visa bede o hameye alam o adam o rah bede be canada va canada ro bekone ye keshvari mesle iran ya hend, ke taazeh oonvaght neshoon daade ke kheyli be daneshjoohaye irani lotf dashte ke beheshoon kharje tahsileshoon ro dade va sharayete zendegie rahat ro barashun faraham karde???

kheyli bi mahtegh harf zadid. man nemikhastam nazare mokhalef bedam va az aval chizi negoftam chon ba ma'ayebe canada ham ashna hastam, vali hala dige didam kheyli darid namak nashnasi mikonid!

man faghat baram ye so'al pish miad ke shoma ba in tarze fekr va injur mokhlefat ba canada chetor mitunid baz ham biyayd be canada va az enkanate inja baraye zendegie behtar va morafah tar estefadeh konid??!! khejalat nemikeshid? man age budam az khodam va tamame dustani ke harfamo mishnavand o afkaramo midunand khejalat mikeshidam. bebakhshid ke in harfo mizanam vali man ba nazare nashenas3 movafegham ke in nahayate namak nashnasie.


dar javabe agha sadegh ham bayad begam ke age ma biyaym inja weblog ro bekhunim va bah bah o chah chah konim, kheyli khube va hich eshkali nadare, vali age biyaym va nazare mokhalef bedim kheyli bade o taklif vaseh nevisandeh malum kardim o behtare ke aslan nayaym bekhunim age mikhaym nazare mokhalef bedim!!!!!!!!

kheyli ta'ajob mikonam az in chizaayi ke dar ghesmate nazarate shoma e in weblog mibinam!!!! man kheyli weblog mikhunam va hamishe ghesmate nazarate shoma kheyli ghashang tar az khode asle matlabe! aksare nevisandeh haye weblog ha az daryafte nazarate mokhalef kheyli khoshhal mishan va age dalile ghane' konandeyi dashte bashan migan vagarna eshtebaheshun ro ghabul mikonan. vali man mibinam ke dar in weblog ba goftane nazare mokhalef hamishe yejur da'va mishe va nevisandeh o ye gorouh az tarafdaranesh ( ke kaseye daghtar az ashan) hamashun ba ham miaan va mikhan ye badbakhti ro ke nazare mokhalef dade khafeh konan!!!

MA IRANIHA BAD TARIN KHOSUSIYATEMUN INE KE FEKR MIKONIM HAMISHEH KHODEMUN DOROST MIGIM VA HICHVAGHT ENTEGHAD PAZIR NISTIM. IN BOZORGTARIN KHOSUSIYATE AHMADINEJAD HAM HAST! va man fekr mikonam ke to ham behzad jan in khosusiyate ahmadinejadi ro kheyli ziyad dari va hamisheh fekr mikoni ke khodet az hameh behtar mifahmi! man ghabul daram ke to ensane kheyli khubi hasti va tu canada be kheyli ha komak kardi vali mote'asefaneh raftare to hamisheh talkhie ghorur ro ham be hamrah dare!

movafagh bashi.

سارا گفت...

این پاسخ در رابطه با آخرین نظری است که ارسال شده. ( از طرف ناشناس ). از این جهت دارم جواب میدم که تا حدود زیادی با بهزاد موافقم...
---
1-البته نمیخوام از طرف بهزاد صحبت کنم. ولی حداقل در این چند پستی که من خوندم اثری از این نمیبینم که جا برای نظر مخالف وجود نداشته باشه.
---
2-در رابطه با لطف کانادا. من با شما دوست ناشناس مخالفم. البته پاسخ شما نشون میده که دلیلی که بهزاد آورده ضعیف هست. نمیشه گفت اگر لطف است چرا همه گیر نیست. درسته. اما مسیله این نیست. مسیله اینه که لطف یک رفتار یک طرفه هست بدون در نظر داشتن سود. ( نمیگم بدون در نظر گرفتن ضرر احتمالی ). من قبول دارم که اگر بخوام به کسی چیزی رو ببخشم به کسی میبخشم که مثلا مزاحمت بعدی برای من ایجاد نکنه . ( این توجیه منطقی ندادن ویزا به همگان میتونه باشه خوب؟ ) اما و صد اما. لطف زمانی لطف است که من در پی سود احتمالی خودم نباشم. مثلا اگر زمان بخشش حساب کنم که کدام یکی از محتاجین دم در خانه من در آینده به من کمک میکنند یا فلان سرویس را به من میدهند یا پول من را پس میدهند و یا.... در اینصورت به این "لطف" نمیگویند. این یک معامله حساب شده است و در مورد بحث ما ( کانادا و مهاجرین ) احتمالا میتواند معامله منصفانه ای باشد ( یا نباشد که این هم جای صحبت دارد ).  
----
صحبت از خجالت و شرمندگی زندگی در کانادا گفته اید... البته بهزاد حتما خودش پاسخ خواهد داد. من جواب خودم را به عنوان منتقد مهاجرت و در عین حال یک مهاجر بیان میکنم.
برای من جالب است که چرا هیچوقت برعکسش را تصور نمیشود؟ چرا اینهمه مهاجرینی که به ایران و به وضعیت دانشگاه ها و اساتید و... بد و بیراه میگویند و انتقاد میکنند در حالیکه همه هستی و نیستی شان از همان مجموعه است بی انصاف تلقی نمیشوند؟
اما مهاجرینی که در راه به نوعی بی بازگشت یا با بازگشت مشکل گیر کرده اند باید خجالت بکشند از انتقاد در وضعیت زندگی جدیدشان؟
------
نکته آخر اینکه. این بحث درست و غلط صد در صد ندارد دوست گرامی. مهاجرت و زندگی در خارج از کشور چنبه های مختلفی دارد. (ما) مخالفین با مهاجرت ( اگر بشود این نام را روی این گروه گذاشت ) جنبه دیگری از مهاجرت را میبینیم و به هر حال وجود داریم. مهاجرین بالقوه آینده ممکن است تجربه ای مانند ما و یا شما داشته باشند. قبول کنید همه حقیقت تفکر و تجربه شما نیست.

بهزاد گفت...

من از کسانی که نظر مخالف می‌دهند ممنونم. امیدوارم که در جوابهایم در مورد خود اونها قضاوت نکرده باشم و فقط نظرشون رو مورد نقد قرار داده باشم.

در مورد این بحث لطف و نمک شناسی، اگر دادن بورسیه به دانشجوهای برگزیده ایرانی که در ازاش باید خروجی علمی خوبی داشته باشند و گزارش بدهند لطف است، فراهم کردن امکان تحصیل مجانی برای اکثر ایرانی‌ها، بدون هیچ گونه انتخاب و انتظار خروجی علمی چیست؟ به قول سارا مهاجرت به کانادا یا تحصیل در کانادا در بهترین حالت یک معامله‌ی خوب است. کانادا یک بنگاه خیریه نیست که بخواهد به کسی لطف کند.

دوستان ناشناس کاش کمی از این نمک‌شناسی را نسبت به ایران داشتند.

ناشناس گفت...

Behzad jan! to migi dadane bursiyeh be daneshjoohaaye "KHAREJI" va faraham kardane sharayete monasebe tahsili va zendegi barashun lotf nist? khob bashe, nist. esmesho harchi mikhayd bezarid. mo'ameleh. khoobeh? baaz ham baayad az dolate canada mamnoon baashim ke baa maa hazer be hamchin mo'ameleyi mishe. aya iran hazere in karo baraye daneshjoohaye "IRANI" bekone?? azash entezar nadarim ke baraye khareji ha kari bekone.

Behzad! age iran sharayete khobe darsi va zendegi ro baraye to faraham mikard (hatta dar ezaash azat khorujie elmi ham mikhast) pas dige baraye chi to oomadi inja??!! aya iran ke keshvare khodete hazere ke kharje zendegie to ro baraye modate 4 saal bede ke to dars bekhuni va behesh khorujie elmi bedi??? khaheshan,rurast javab bede. haazere??
age in karo mikard ma hame baraye chi pashodim umadim inja???!!!!ye kam monsef baash.

man nemigam ke canada khodast, modam be ma lotf o marhamat dare va hichi azamun nemikhad. na, man migam canada hazer shod ba ma yek mo'ameleye monsefaneh bekone (khoobe in modeli goftan?) kari ke keshvare khodemun, vatane khodemun, baraye bacheh haye khodesh nemikone. hamin.

man ham asheghe canada nistam, az iran ham bizar nistam, vali migam ta'asobe alaki o bi asas kheyli gheyre monsefaneh o namaknashnasie. VA AZ UN BADTAR INKE KASI BEKHAD BA HAMIN TA'ASOBESH DIGARAN RO HAM TAHTE TA'SIR GHARAR BEDE VA ESBAT KONE KE HARFE KHODESH DOROSTE!!!

dar javabe sara ham bayad begam ke masaleye mohajerat kardan o nakardan ya bad goftan az canada ya iran khejalat avar nist. man migam ghadr nashnas boodan bade. age kasi fekr mikone ke dolate canada hich kari barash nakarde va zendegi dar canda aslan khub nist, pas baraye chi miad inja zendegi mikone??!! hamintor dar morede iran, kasani ke iran ro kheyli bad mibinan va hazer nistan baraye un keshvar kari bekonan, pas nabayad beran unja zendegi konan va az un dolat entezare lotf dashteh baashan!

Sara jan! man faghat daram migam age masalan shoma migi khaharet kheyli dokhtare badie va to aslan nemipasandish va tamame zahamati ke baraye to keshide ro ghabul nadari va migi una hame haghe khodam bude, pas dige nabayad masalan beri 1 maah khuneh ash mehmuni va azat pazirayi kone? ok? man ino migam ghadr nashnasi va tavagho'e ziyadi az hamekas o hamechiz dashtan. in chizie ke man goftam khejalat avare.

be har hal bebakhshid, age man ham tond miram.

Behzad jan! omidvaram ke movafagh bashi va hamun sharayeti ro ke delet mikhad dolate iran barat faraham kone. vali omidvaram dige bar nagardi be canada baraye zendegi kardan, chon vagarna baz mikhay ghalbe in hameh irani ro ke baraye iran nemizane, az kar vaysuni!! to enghad ta'asob nesbat be iran dari ke hattaa be khodet ejazeh midi ke begi harkasi ke shifteye iran nist behtare ke bemire!!! ba goftane hamchin harfi estefadeh az sharayete canada!!!

بهزاد گفت...

اینجا یک سوءبرداشت وجود داره که ظاهرا هنوز حل نشده. من نگفتم کانادا بده یا من با مهاجرت مخالفم یا این که زندگی در ایران مشکل نیست. می‌گم مهاجرت یا تحصیل در کانادا مشکلات خودش را دارد و برای همه خوب نیست. برای شخص من زندگی و تحصیل در کانادا خوب بوده ولی لزوما همه رو تشویق نمی‌کنم که به کانادا بروند. سعی می‌کنم مشکلاتش رو هم بهشون بگم. تصمیم نهایی با خود شخص است.

در مورد این که اگر وضع در ایران خوب بود، کسی نباید از ایران خارج می‌شد، من موافق نیستم. مهاجرت، تحصیل و زندگی در کشورهای دیگر تجربه‌ی بسیار باارزشی است که در صورت فراهم بودن شرایطش می‌تواند زندگی افراد را در جهت خوبی دگرگون کند. یکی از مزایای زندگی در کانادا برای من این بود که الان که به ایران برگشتم، بسیاری از مشکلات را با صبر بیشتری تحمل می‌کنم. چون می‌دانم که این مشکلات در کانادا هم وجود دارد. این طور نیست که در «خارج» همه چیز مثل ساعت کار کند. این را در دیگر کسانی که به ایران برگشته‌اند هم دیده‌ام.

ناشناس گفت...

bebakhshid dooste naashenaas, man ba enteghaad mokhaalefati nakardam. commente naashenaas 3 ro yekbaar dige bekhounid. man be in nemigam enteghaad. man khosham nemyaad pas aslan nanevis o boro dast az sare maa bardaar enteghaad ast? man zyaad weblog mikhounam kamtar didam vaghti kasi az matlabi khoshesh nemyaad bege cheraa minevisi!

agar kasi hagh daarad begouyad choun man khosham nemyaayad nanevis, pas man ham hagh daaram begam aaghaa maa khoshemoun myaad, bezaar benevise shomaa ke doust nadaari nakhoun :)

Parissa گفت...

اینجا یه چیزی عجیبه, بعد از "زندگی به سبک ایرانی" دوست ناشناسی می آید و می گوید آقا مگر شما نگفتید قلب ایرانی باید برای ایران بتپد. چرا تعریف می کنی تصادف کرده ام. حالا دوباره دوست دیگری که باز هم ناشناس است می گوید آقا شما گفته ای قلبتون باید بایسته. هر کی ندونه فکر می کنه خوب کسی گفته:
Guys! go back to Iran or go to the hell if you don't!
من پیشنهاد می کنم این ماجرا را برای اطلاع اونهایی که در مهمانی کنکردیا نبودند روشن کنید و ذکر کنید این جمله "بد" رو از کی نقل می کنید شاید این برداشت نادرست دوستان اصلاح شد و این قائله ختم شد.
هرچند انگار مساله انتقاد از این نوشته و اون نوشته نیست, از سال 2006 تا حالا و "زندگی و تحصیل در کانادا" و اون مقایسه کذایی یا حتی فراتر از اینها ریشه دار است.

این دوست ناشناس همه رو از دم کاسه داغتر از آش خطاب کردن, خوب درسته خود این جماعت ناشناس هم کاسه داغتر از آش دولت کانادا هستند. ببخشید, بورسیه های دولت ایران در خارج از ایران که خیلیهاشون هم به سفارش جناب ناشتاس عمل می کنند و بر نمی گردند چی؟ همونهایی نیستند که می پرسید آیا دولت ایران خرج تحصیلشون رو می ده یا نه؟

من فکر می کنم این دوست گرامی یا مهاجر آمده اند و بعد دانشجو شده اند یا دانشجوی دکترای دانشگاههای فرانسه زبان بوده اند که از همان ابتدا شهریه کبکی پرداخت کرده اند. چون ظاهرا از شهریه اینترنشنال چندان خبر ندارند, که فکر می کنند لطفی شامل حالشان شده. دوست عزیز یک آماری بگیرید ببینید اگر دانشجوهای خارجی را حذف کنید چند درصد از کلاسهای تحصیلات تکمیلی دانشگاههایی که می شناسید به حد نصاب می رسد. هر کدام از ما در همان یکسال اول معادل کل هزینه تحصیل یک دانشجوی دکترا را پرداخت کرده ایم. چه بازاری پررونق تر از این؟ حتی حساب شده دانه می پاشند و بورس می دهند. اگر ما در ایران توان اینطور بهره برداری از خارجیها را نداریم دلیل بد بودن کانادا یا هر کشوری که دانشجوی خارجی می پذیرد نیست. اما نامش هم فکر نکنم لطف باشد.

توجیه ساراجان به نظرم جالب است من و امثال من تجربه ای را به بهای بسیار گزاف خریده ایم. من به نوبه خودم راضیم از آنچه با این نجربه یاد گرفتم. اگر دوباره به دنیا بیابم هم همین راه را می روم ولی منتی سر خودم حس نمی کنم. ارادتی به دولت سرشناس ایران ندارم ولی لطفی هم ندیده ام که بیگانه پرستی و "نمک شناسی" کنم. و دوست ناشناس بسیار لطف کردید که پدر و مادر دانشجوها را هر کس خطاب کردید. چه زیبا گفته اید این اصطلاح "کاسه داغتر از آش" را چون خود دولت کانادا هم تا بحال اجازه چنین کم لطفی به خودش نداده بود!!

بهزاد گفت...

« دبير ستاد مبارزه با مخدر با اشاره به بيش از 12 هزار مجروح و جانباز نيروهاي انتظامي در مبارزه با موادمخدر گفت: ايران بيش از 3600 شهيد در اين راه داده است ولي هنوز موادمخدر جوانان کشور ما را هدف قرار داده است و هزينه هاي اجتماعي، سياسي، امنيتي و درماني بسياري را بر ما تحميل مي کند.» ممکنه این به بحث ما ربطی نداشته باشه. اما داشتم فکر می‌کردم، ممکن بود من سرباز وظیفه‌ای باشم که در درگیری با قاچاقچی‌ها کشته یا قطع نخاع بشم، آن هم در زمانی که کشور در حال جنگ نیست و مردم شهرها سرگرم زندگی خودشان هستند. واقعا کسانی که در این راه جانباز شده‌اند به ایران چطور نگاه می‌کنند و انتظارشون چیه و چی دریافت می‌کنن؟

چقدر نوع نگاه آدم‌ها و ارتباطشون با کشورشون می‌تونه متفاوت باشه. هر کدام از ما وقتی درباره‌ی ایران حرف می‌زنیم، درباره‌ی «ایران خودمان» حرف می‌زنیم که لزوما ارتباطی با ایران یک ایرانی دیگر ندارد. به خصوص که اختلاف طبقاتی در ایران خیلی زیاد است.

ناشناس گفت...

سلام به دوستداران علم و ادب ^2
من مهندس مکانیک هستم البته از ایران
ودر ایران هم از لحاظ کاری خدا را شکر هر روز بهتر از دیروز می شود با این وجود من بر عکس شما از لحاض مالی اشباع شدم نه اینکه پول زیادی دارم نه بخاطر اینکه می تونم سریع بدست بیارم .
من برای آلمان دارم اقدام میکنم چون نیاز به یاد گیری بیشتر دارم ولی ترجیح هم نمیدم از مطالبی که یاد بگیرم حد اقل استفاده رو داشته باشم
Part13de@yahoo.com *CATIA

Bahman Zamani گفت...

با مروری به نظرات متوجه میشید که اونایی که مقیم ایرانند با تصمیم بهزاد مخالفند و اونای که مقیم خارجند (بیشتر کانادا) موافقند. این چیزی است که هر کسی دوست داره شخصا تجربه کنه! منظورم مهاجرت به خارج است. من هم تا موقعی که ایران بودم خیلی این سوال برام مطرح بود که چرا اونهایی که میرن خارج یهو ایراندوست میشند و به دیگران میگند "اینجا خبری نیست، یا لااقل از اون خبرا نیست" به هر حال من فکر میکنم کاری که بهزاد میکنه این نیست که بد کانادا یا خوب ایران رو بگه، او نظرش اینه که بد و خوب را باهم باید گفت تا اگه دیگران حرف ما را میخوانند هر دو طرف قضیه رو ببینند. این کاری است درست از نظر من، و من هم همیشه گفته ام برای دوستانم که: در این که ایران جهنم باشد شک دارم اما در اینکه کانادا بهشت نیست مطمئنم. چون بعضی دوستانم که میخواهند از ایران به قصد مهاجرت به کانادا بیایند خیلی به قضیه مثبت نگاه میکنند و بعضا داروندار و زندگی و شغلشون رو از دست میدهند بعد میایند اینجا تازه شروع از صفر! به هر حال، به نظر من بهزاد تجارب خودشو میگه شاید روزی به درد ما هم بخوره، ما مجبور نیستیم به اون و تصمیماش خرده بگیریم که چرا از کانادا بد میگه یا از ایران خوب میگه یا از این ایرادها!
و نهایت این که آقا بهزاد: تنها یک راه هست که شما انتخابات محدود بشه، اونم زن گرفتنه! چون اون موقع ایشون برای شما انتخاب میکنند و شما فقط دستورات (ببخشید انتخابها) رو اجرا میکنین. ایشالله خبر عروسی رو به زودی بشنویم.

بهزاد گفت...

بهمن جان، اونم یک راه کم کردن انتخابها است. البته بد هم نیست (;