چند وقت پیش کتابی میخوندم با عنوان "The Genius Factory: The Curious History of the Nobel Prize Sperm Bank" ماجرا مربوط میشه به یک بانک اسپرم که توسط رابرت گراهام تاسیس شد، این طرف کسی بود که لنز عینک رو برای اولین بار از پلاستیک میسازه و کارش به نوعی تحول آفرین بوده در صنعت اپتیک، بعد این اختراع رو به 3M میفروشه و درامد زیادی کسب میکنه ازین راه، مهندس قادری بوده.
مساله ای که تقریبا برای همه مجامع علمی معلومه، اینه که قانون تکامل باعث میشه که نسل جانداران رو به بهبود بره، یعنی یک جهش ژنتیکی در یک گونه ایجاد میشه به طور تصادفی، حالا اگر این جهش در جهت بهبود و قویتر شدن یا سازگار تر شدن حیوون بشه، شانس جفت یابی و تولید مثل برای قویتر، بهتر و بیشتره. در نتیجه بعد از مدتی این ژن بهبود یافته غالب میشه. همه این قانون بر چند چیز استواره ، رقابت جنس نر برای تصاحب جفت، تمایل ماده برای جفتگیری با برنده رقابت، و اینکه جنس برتر موفق به باقی گذاشتن نسل بیشتری از خودش بشه.
در مجامع انسانی، عده ای از دانشمندان- که بنا به گفته کتاب پیشروی اون یک دانشمند انگلیسی قرن ۱۸ بود- نگران تحلیل رفتن نژاد انسان شدن، و اینکه انسان به سراشیبی میره ، دلیل اونها هم نرخ زیاد زاد و ولد در خوانوادهایی بود که هم از نظر ضریب هوشی بهره کمتری داشتن، هم از نظر اقتصادی قادر نبودن امکانات رشد کافی فرزندان رو فراهم کنن ، نتیجه اینکه انسان خلاف جهت تکامل در حال حرکته. این مساله نه تنها بین خیلی از متفکرین طرفدار داشت، که بین مردم هم مقبول بود. به فرض در یکی از ایالات شرقی آمریکا قانونی بود که اگر سه نسل بهره هوشی کم داشتن، نسل چهارم هم اینطور خواهد بود، فکر کنم در ایالت ویرجینیا در دهه اول قرن بیستم بود که وقتی مشاهده کردن یک دختر نوجوان باردار، که کودن بود و مادر و مادر بزرگش هم کودن بودند، دادگاه حکم به سقط جنین داد و این حکم اجرا شد. همچنین به خوانوادهای سفید و بهره هوشی بالای متوسط در بعضی قسمت های آمریکا، اگر فرزند زیاد میاوردن جایزه داده میشد، درست وظیفه ای که هیتلر برای زن آلمانی و آریایی اصیل متصور بود.
نژاد پرستی وحذف ژن ضعیف به طور فیزیکی، خودش رو تمام قد در نظام حزب نازی آلمان نشون داد، و وقتی ضایعات و عفونت این تفکر معلوم شد، برای همیشه این فکر از بین متفکرین رخت بر بست، شاید این شانس بد آلمانی ها بود که داغ نژاد پرستی جهان متمدن فقط رو پیشونی اونها خورد. اما همچنان تفکر نژاد پرستی مثبت طرفدار داشت، یعنی اینکه به نژاد برتر فرصت بیشتری بدیم که صاحب فرزند بشن. تعداد افراد طرفدار این فکر کم نبودند، از جمله ویلیام شاکلی مخترع ترانزیستور و برنده نوبل فیزیک، و همین آقای گراهام. ایشون فکر میکرد که چرا افرادی مانند انیشتن نباید ده فرزند داشته باشند، یا سایر برندگان نوبل، برای همین قسمتی از ثروتش رو اختصاص داد به تاسیس یک بانک اسپرم که در ابتدا هدفش فقط گرفتن نمونه از برندگان نوبل بود، اما چون این افراد اکثرا مسن بودند و یا حاضر به این کار نبودن، از پزشکان شاخص و استادان برجسته هم نمونه میگرفت و بدون اسم به متقاضیان تلقیح مصنویی میداد، این بانک در دهه قبل به واسطه مرگ صاحبش فعالیتش رو متوقف کرد، این کتاب به جستجوی افرادی میره که به این واسطه متولد شدن.
در نگاه اول این بانک و این تفکر مغایرتی با آزادی نداره، شاید تحسین بر انگیز هم باشه، اما به یک صورتی در عمق، ذهن من رو آزار میده، اینکه ترجیح میدم آدم ها به واسطه نژادشون ارزشگزاری نشن، این یک مدل نژاد پرستیست، منتها از نوع مثبت.
قصدم از گفتن این موضوع، مقایسه این نژاد پرستی با سیستم مهاجرت کاناداست، اینکه اعلام میشه تحصیلات امتیاز زیادی داره برای مهاجرت، و بهانه اون هم اینه که این افراد کار پیدا میکنن در کانادا، به نظرم خیلی منطبق با واقعیت نیست، کما اینکه خود اداره مهاجرت هم اذعان داره که اکثر افراد در شغلهایی بدون ارتباط با تحصیلاتشون مشغول به کار میشن، اما چیزی که مسلمه اینه که افراد تحصیل کرده عموما بهره هوشی بالاتری دارن، و انگار دولت کانادا به طور مخفی مشغول بالابردن بهره هوشی افراد ساکن اون کشوره، و بطور مخفی تر گزینشی نژاد پرستانه داره. بطور خیلی خلاصه و اجمالی، انگار دولت آلمان نازی عده ای رو به خاطر نژادشون به اردوگاه های کار اجباری میبرد، این بار دولت کانادا عده ای رو به خاطر نژادشون از اردوگاه های کار اجباری (کشور های جهان سوم به نوعی) بیرون میاره.
اینو میدونم که شاید روش دیگه ای برای جذب مهاجر وجود نداشته باشه، فقط میخواستم تلنگری به ذهنم بزنم.
قصدم از گفتن این موضوع، مقایسه این نژاد پرستی با سیستم مهاجرت کاناداست، اینکه اعلام میشه تحصیلات امتیاز زیادی داره برای مهاجرت، و بهانه اون هم اینه که این افراد کار پیدا میکنن در کانادا، به نظرم خیلی منطبق با واقعیت نیست، کما اینکه خود اداره مهاجرت هم اذعان داره که اکثر افراد در شغلهایی بدون ارتباط با تحصیلاتشون مشغول به کار میشن، اما چیزی که مسلمه اینه که افراد تحصیل کرده عموما بهره هوشی بالاتری دارن، و انگار دولت کانادا به طور مخفی مشغول بالابردن بهره هوشی افراد ساکن اون کشوره، و بطور مخفی تر گزینشی نژاد پرستانه داره. بطور خیلی خلاصه و اجمالی، انگار دولت آلمان نازی عده ای رو به خاطر نژادشون به اردوگاه های کار اجباری میبرد، این بار دولت کانادا عده ای رو به خاطر نژادشون از اردوگاه های کار اجباری (کشور های جهان سوم به نوعی) بیرون میاره.
اینو میدونم که شاید روش دیگه ای برای جذب مهاجر وجود نداشته باشه، فقط میخواستم تلنگری به ذهنم بزنم.
عکس ازthegeniusfactory.net
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
7 نظرات:
دوستی دارم که در کانادا زندگی می کند . چند روز پیش در بازگشت به ایران ٬ادعا می کرد که در مردمان کانادا (و نه مهاجرین نسل اول و دوم ) مغز بزرگتری نسبت به ما دارند و دستکم ده درصد جمجمه بزرگتری دارند و این مطلب را او در مترو مشاهده کرده است . همچنین می گفت کانادایی های هم قد و هیکل من هم جمجمه بزرگتری دارند و زمانی که موی سرشان را می تراشند بزرگی مغزشان بیشتر به چشم می خورد . کودکانشان هم بزرگی مغزشان بسیار نمود دارد .
شما چطور ؟
نظر این دوست من رو تایید می کنید ؟
آیا مشاهدات شما هم اینگونه است ؟
آیا تمایزی بین هوش مهاجرین و ساکنین کانادا می بینید ؟
منتظر جوابتان هستم
با سپاس
فرزاد
www.cyberlife.blogfa.com
آفرین.
........... khoob bood .... va ...
دروود آقای مهندس
وبلاگ بسیار خوب و جالبی دارید و وسیله ارتباط خوبی رو برای ارتباط با بقیه هموطنان خودتون انتخاب کردید.اون پستی که در مورد خودتون و چگونه رفتید به کاندا رو خوندم.هم جالب بود و هم آموزنده.من دانشجوی ترم آخر مهندسی برق- الکترونیک هستم و این ترم پایان نامه دارم.می خواستم ازتون یه خواهش کنم و اونم اینکه اگر براتون مقدور هست مطالبی به زبان انگلیسی برای ترجمه و ارائه بدرد بخوره برام بفرستید و یا آدرس سایت و یا موضوع بروزی یا هر چیزه دیگه که به من کمک کنه.
خوشحال میشم اگر به وبلاگ منم سر بزنید.
سپاسگزارم
فرزاد عزیز، راستش من که هنوز کانادایی باهوش اینجا ندیدم. شایدم دور و بر من نیامدن! البته بستگی داره هوش رو چی تعریف کنیم. مثلا در مورد محاسبات ریاضی کانادایی ها آموزش بسیار ضعیفی دیدند. اینه که شاید مقایسه ی عادلانه ای نباشه.
امید عزیز، این وبلاگ یک کار گروهی است. به نظرم همین هم هست که جالبش می کنه. برای موضوع پایان نامه هم بهترین راه این است که آستین ها را بالا بزنید و به یاری گوگل موضوع پروژه رو انتخاب کنید.
اندازه ي جمجمه كوچكترين تاثيري در ضريب هوشي نداره.اسم علميش يادم رفته اما اين كه آدما رو از روي ابعاد جمجمشون دسته بندي كنن مدت هاست منسوخ شده .مهم استفاده از همون مقدار مغزيه كه داريم كه به زور از يك سومش استفاده مي شه.
racism in Canada some times go so high depend where you live in Victoria is worst all whire and british not friendly
www.iranian-information.com
ارسال یک نظر