هفتهی پیش، بعد از مدتها، بالاخره توانستم یک حساب بانکی باز کنم. از وقتی آمده بودم، منتظر بودم که وضعیت استخدام و حقوقم مشخص شود تا در بانکی که دانشگاه با آن قرارداد دارد، حساب باز کنم. اما کار پروندهام طولانیتر از آن است که من فکر میکردم. این بود که هفتهی پیش به یکی از شعبههای بانک پارسیان رفتم. وضعیت بانکها در این پنج سالی که من نبودم از زمین تا آسمان تفاوت کرده است. قبلا مشتریها برای انجام هر کاری باید توی صف میایستادند. این صف به کارمند بانک که نزدیک میشد چاقتر میشد. فضای خصوصی اصلا معنی نداشت. همه میتوانستند ببینند داری چه کار میکنی. یک بار توی صف بودم که احساس کردم یکی از پشت به من چسبیده! با خودم گفتم این کدوم بخت برگشتهایه که از من بهتر پیدا نکرده، خودشو بهش بچسبونه! وقتی برگشتم دیدم یک درجه دار نیروی انتظامی بود. هنوز هم برام سواله که چه جوریه که بعضی آدمها اصلا فضای خصوصی، حفظ فاصله و تماس بدنی براشون معنی نداره. نمیدونم شاید هم معنی داره، من نمیفهمم :) آن موقعها خیلی عادی بود که افراد سر نوبت با هم دعوا کنند. یک بار جلوی روی خودم یک جوان بیست و چند ساله یک میلیون تومان چک پول را چنگ زد و از بانک رفت بیرون و پرید پشت موتوری که بیرون منتظرش بود و ناپدید شد. ظاهرا این اتفاق خیلی معمولی بود. کارمندان بانک که ظاهرا عادت داشتند و نمونههای زیادی دیده بودند. حتی در یک مورد میگفتند که دزد را گرفتند. اما طرف چاقو کشیده بود و توانسته بود فرار کند. آن موقع فکر میکردم چقدر از اتلاف وقت و انرژی و همین طور جرم و جنایت در ایران به دلیل سیستم بانکی ضعیف است. آیا هیچ کدام از مسئولان سیستم بانکی تا دبی هم نرفتهاند تا ببینند یک بانک امروزی چه شکلی است؟ خوشبختانه بخش زیادی از این مسائل مربوط به گذشته است.
امروزه وقتی که وارد بانکهای خصوصی و بیشتر بانکهای دولتی میشوید، برای نوبت گرفتن باید از دستگاه مخصوص شماره بگیرید. در مدت انتظار میتوانید بنشینید و در آرامش استراحت کنید یا مطالعه کنید. شمارهی مشتری و شمارهی باجهای که به کار او رسیدگی میکند، روی یک تابلو نشان داده میشود و با صدای رسا و کیفیت خوب اعلام میشود. ممکن است حتی در باجه هم بتوانید بنشینید و کارتان را انجام دهید. در شعبهی بانک پارسیان که من رفتم، روبروی هر کارمند یک صندلی برای مشتری بود. وقتی گفتم میخواهم حساب باز کنم، خانم کارمند یک فرم به من داد تا پر کنم. بعد که تمام شد، حساب را باز کرد و پولی که داشتم را به حساب ریخت. بعد خدمات اینترنتی، تلفنی و SMS را با حوصلهی فراوان برایم توضیح داد. فرمهای آنها را هم به من داد و برایم کلمهی عبور صادر کرد. دربارهی خدمات SMS (که وقتی کانادا بودم، هنوز در آنجا شروع نشده بود) گفت که یک نرمافزار هست که باید روی گوشیتان نصب کنید. این نرمافزار روی وب سایت بانک هست. اگر هم خواستید میتوانید به شعبهی خاصی که گفت مراجعه کنید تا نرمافزار را برایتان نصب کنند. رویم نشد بگویم من گوشیام را از کانادا آوردهام مطمئن نیستم بتوان چیزی رویش نصب کرد. در هر حال خدمات اینترنتی برای من کافی بود. جالب این بود که دفترچهی حساب هم دیگر دستی نبود و مقدار موجودی با چاپگر مخصوص روی آن نوشته میشد. تنها چیزی که به نظرم رسید این بود که کارت بانک را همان موقع به من نداد و گفت که باید دو روز دیگر به همان شعبه مراجعه کنم. در بانک RBC کانادا همان لحظه به شما یک کارت موقت میدهند تا زمانی که کارت دائمی برایتان با پست بیاید. اما با وجود همهی تغییرات خوبی که اتفاق افتاده است، از این نکته فعلا میتوان چشمپوشی کرد. تجربهی خیلی خوبی بود. الان میتوانم تمام قبضها و همین طور هزینهی اینترنت و بسیاری چیزهای دیگر را اینترنتی پرداخت کنم. امیدوارم که سیستمهای اداری بخشهای دیگر به خصوص شهرداری و دادگاهها هم به همین نسبت پیشرفت کنند.
2 نظرات:
این شرایط خوب سرویس دهی به مشتری و نوبت و شماره به بانکهای دولتی هم رسیده؟
راستی چه خوب و چه جالب که اس.ام.اس کاربردی غیر از ارسال جوک هم دارد! :)
با SMS خیلی کارها میکنند که من هنوز بلد نیستم. سادهترینش نظرسنجی تو برنامههای تلویزیونی است. اما خدمات تلفن همراه رو میشه تنظیم کرد و چیزهای دیگه که من نمیدونم. خدمات تلفنی هم زیاد شده. مثل اینترنت هوشمند که اسم کاربر و کلمه رمز نداره و هزینهاش روی قبض تلفن میاد. حتی تلفن قصهگو هست که بچه موقع خواب میتونه بهش زنگ بزنه، قصه شو گوش کنه و بخوابه. هزینهاش هم روی قبض تلفن برای پدر و مادر میاد! امان از زندگی ماشینی!
ارسال یک نظر