سر ظهر تابستونه، من تو اتوبان جلال پشت ترافيک گير کردم. صدای بوق مياد پشت سر هم، بطوری که گوش رو واقعا آزار ميده، بوووووقق... باااااق... بووممممم...، اعصاب آدمو خرد ميکنه. جلوتر نزديک چهار راه، تو اين شلوغی ها تصادف هم شده. چند نفر پياده شدن و دارن خواهر و مادر همديگه رو حواله اين و اون ميکنن، يکيشون رو ميبينم که پيراهن سفيدش پاره شده، کنار صورتش زخم تازه و قرمزه و موهای جوگندميش پريشون. داره بر ميگرده به سمت ماشينش حدود ۷، ۸نفری جلوی نفر ديگه رو گرفتن و دارن مهارش ميکنن، اون همچنان داره بد و بيراه ميگه. اوه... نفر دوم از توی ماشينش قفل فرمون رو برداشت و داره دوباره حمله ميکنه. اوضاع بد جوری شلوغ پلوغه. گرما زياده، موج هوای گرم که از روی ماشينها بلند ميشه تصاوير رو رقصان ميکنه تو چشم آدم، بايد خوب دقت کنی تا ببينی. چراغ سر چهار راه هر چند دقيقه ای سبز و قرمز ميشه، اما ترافيک خيلی کند جلو ميره اکثريت فکر ميکنن که از دستشون کاری ساخته نيست، اما نميدونم چرا هی بوق ميزنن.
يک مرد متخصص ترافيک گويا گفته مشکل رو حل ميکنه، اما نميدونم چرا رفته بالای سقف يکی از ماشينا و داره راجع به مشکل ترافيک جاهای ديگه صحبت ميکنه. ميخواد مشکل ترافيک خيابون فلسطين رو حل کنه، نميدونم واقعا فکر ميکنه ميتونه اين کارو بکنه، خدا ميدونه. اما به نظر من اگه اهل کاره حداقل اول مشکل اينجا رو حل کنه، اينجوری هم خودش رو ثابت کرده هم ميتونه بره به خيابون فلسطين، اين مدلی که هست از جاش نميتونه تکون بخوره. تراففيک جلال به سمت غربه و همه دارن به اون سمت ميرن، همه شهر. کسی نميخواد محل زندگيش رو ترک کنه، اما خوب کارخونه ها و مراکز کار اکثرا اونورن. ملت ميخوان برن سر کارشون، سر زندگیشون، اما نميدونم چرا يک ماشين بزرگ داره به زور بقيه ماشينا رو ميده کنار و در جهت خلاف حرکت ميکنه، عقب ماشين گويا يک نفر روحانی نشسته. از روی جاده ای که برای خودش باز کرده ميشه فهميد که به اندازه دو سه چهار راه اومده عقب، اما فکر نميکنم به همين روند بتونه ادامه بده، بالاخره ترافيک اونو با خودش ميبره. يک سيل ماشين جلوشه که همه در خلاف جهت اون دارن حرکت ميکنن.
عده ای ميگن ريشه اين ترافيک از ميدون امام حسین شروع شده تا ميدون انقلاب، بهشون ميگم بابا ميدون فردسی و خيابون سعدی و چهار راه حافظ هم سر راه بودن، اگر مشکل فقط به خاطر مغازه های دور ميدون امام حسین بود که اينطور نميشد. اما كو گوش شنوا، ميگن ميدون شوش خلوت بوده و ترافيک آروم، همه چی از امام حسین شروع شده. عده ای هم که از خيابون آذربايجان تردد ميکنن، ميگن اون خيابون موازی آزاديست، اگه ترافيک خيابونهای ديگه نياد اونجا و ما جلوی ميدون جمهوری رو بلوکه کنيم، مشکل اون منطقه حل ميشه. بعضی از مردم ساکن اون خيابون نظرشون اينه. اما خوب کارخونه ها و شرکت ها تو همه شهر دارن پخش ميشن، اينجوری فکر نميکنم مشکل حل بشه، من فکر نميکنم. بزرگ راه کردستان هم گويا الان ترافيک شده و ساکنانش شاکين. يک عده هم نظرشون اينه که اون بزرگراه رو بايد کلا جدا کرد ازنظر مهندسی راه از بقيه شهر. نميدونم والا، اما فکر ميکنم اينجوری شهر زيباييش رو از دست ميده، بالا بلنديش رو و پيچ خيابوناش رو، عده ای از ساکنای اونجا ميگن که پلاک ماشينشون با بقيه شهر فرق داره يک جورایی، و کسی به اونا راه نميده، هيچ مدير مرکز کنترل ترافيک هم از بچه های اون محل نيست که درد اونا رو بفهمه. اين مورد رو منم ديدم راستش، قبول دارم حرفش رو. قبلا که شهر فقط در ميدون شوش بود، همه ماشينا يک مدل بود. اما وقتی نقل مکان کرديم يک عده از ميدون امام حسین پلاک ماشينشون رو خريدن، يک عده از جاهای ديگه. گرچه پلاک پلاکه، برای شناسایی است، برای اينکه همديگه رو بشناسيم، اما اينجوری شده ديگه، دقت نميکنيم بعضی وقتها، که آدمایی که پشت فرمون ماشينيم همه عين هميم، و پدرانمون بچه محل هم بودن.
يک عده هم که تو مرکز کنترل ترافيک بودن، چيزی که به ذهنشون رسيده اين بوده که خيابون ها رو يک طرفه کنن. به نظرم اونچنان دردی رو دوا نكرده اين کار. مثلا اينکه از۱۶ آذر، سمت چپ دانشگاه، فقط از بالا به پايين ميشه اومد، يا هرکس که بخواد از پايين به بالا بره، از خيابون قدس، سمت راست دانشگاه تهران استفاده ميکنه.
راديو پيام هم بجای اينکه راجع به ترافيک بگه، دايما دهه فاطميه رو تسليت ميگه به مردم. سر ظهره و صدای اذون هم مياد از مسجد محل، يکی ميگه اين صدا آلودگی ايجاد ميکنه، ميگم بابا اين که تو صدای بوق ماشينها گم گمه. عده ای فکر ميکنن ترافيک فقط تو تهرانه، فکر ميکنن مثلا لوس انجلس هر روز صبح خيابونها رو شمع ميکشن و آسفالتش برق ميزنه و ميشه با سرعت توش به مقصد رسيد. اما اينطور نيست، اتوبان شماره ۱۰ هر روز صبح ترافيکش سنگينه، شايد به تعداد ماشينهای تو جلال اونجا هم ماشين باشه، اما خوب کسی بوق نميزنه، آروم راه خودشونو ميرن از بين خطوط، دعوا خيلی کم اتفاق ميفته. درسته که عرض خيابون بيشتره و راحت تر ميشه به مقصد رسيد اما با همين تعداد ماشين هم اينجا ميشه به مقصد رسيد، دير تر البته.
به فكر چاره ام، چه کار ميشه کرد. من متخصص ترافيک نيستم، طراحی موتور ماشين تو تخصص من نيست، تو کار شمع و پروانه ماشين هم نيستم که طوری طراحی کنم که اينقدر ماشينها و آدمها دود نکنن. نميتونم به اون تحصيل کرده ترافيک هم بگم که از روی اون پيکان ساخت وطن بياد پايين. به اون آقا هم که در جهت عکس داره مياد نميتونم بگم برگرد عمو، نميتونی زياد جلو بری، نه اينها کار من نيست. ميدونم که اين ترافيک دير يا زود جلو ميره و من به محل کارم ميرسم، ميخوام برای اونجا انرژی داشته باشم و اعصاب راحت، تصميم من اينه: سه چهار نفر از رهگذرها رو سوار ماشين خودم ميکنم، فقط سه چهار نفر، ماشين من بيشتر جا نداره. کولر رو روشن ميکنم، شيشه ها رو بالا ميدم تا صدا نياد، يک موسيقی ملايم ميزارم برای خودم و بقيه ، کتاب تخصصی خودم رو برميدارم و در فاصله گاز و ترمز ها مطالعه ميکنم، و منتظر ميمونم که برسم سر کار خودم. هر چند لحظه ای هم با نگاه به بيرون سعی ميکنم که فراموشم نشه که افراد زيادی اون بيرون، تو گرما و ترافيک هستن، اگر امثال من کارمون رو درست انجام بدیم مشکل ترافيک تا حدی حل ميشه، اما نه فقط يک نفر و نه به زودی، صد ها هزار نفر وطی سالیان.
عکس از: www.windowtoiran.com
5 نظرات:
فرهاد! خودتی؟ خیلی باحال بود. دیشب با بچهها رفتیم کنسرت نورساز. ای وطن رو که خوند، اشک خودشو و ما رو در آورد. به سرمون زده که از ماشین پیاده شیم و تا محل کارمون بدوییم!
عالی بود
شما با بهزاد با هم می نویسید؟
تبریک می گم. قلم خوبی دارید.
موفق باشید
سلام و درود ...
به طبع آنچه باز گفتید حقایق روزمره ای است که از فرط تکرار،دیگر ذهنم در مقابل یادآوری شما عکس العملی نشان نمی دهد اما به ما بگویید که جای دیگری هست که با همین تعداد مردم،بسیار با فرهنگ تر ماشین سوار می شوند و قوانین را رعایت می کنند....با آرزوی موفقیت.....یا حق
Salam,
shoma be bazie shabe Yalda daavat shodid...
سلام من بعد از این که پست جدید رو نوشتم فهمیدم فرهاد رو دعوت کردید. امیدوارم فرهاد هم بیاد و بنویسه
ارسال یک نظر