بازی "يلدا در وبلاگستان"



اخیرا یک بازی جالب در وبلاگستان راه افتاده که در اون هر کسی پنج نکته درباره‌ی خودش رو که احتمالا کسی نمی‌دونه توی وبلاگش می‌نویسه و بعد پنج نفر رو معرفی می‌کنه که اونها هم این کار رو بکنن. چیزی که در این بازی توجهم رو جلب کرد سرعت گسترشش بود. اگر چهار نسل بازی تکمیل بشه، ۷۸۱ نفر بازی رو انجام داده‌اند.
اگر می‌شد تو کارهای دیگر هم از همین روش استفاده کنیم، خیلی جالب می‌شد. یک نمونه‌اش موردی است که اخیرا ازش باخبر شدم. داستان از این قرار است که یک پسر بچه‌ی سیستانی به نام عارف، زمانی که سه ساله بوده دچار یک حادثه آتش‌سوزی می‌شود. او در این حادثه پدرش را از دست می‌دهد و خودش به سختی آسیب می‌بیند. جزئیات داستان را می‌توانید در اینجا بخوانید. دیروز با کمک بچه‌ها یک سایت برای جمع کردن کمک برای عارف درست کردیم که امکان پرداخت اینترنتی هم دارد. با کمال شگفتی در کمتر از ۲۴ ساعت اول بیش از ۱۶۰۰ دلار کانادا جمع‌آوری شد. امیدوارم بتوانیم همین روند را تا تامین هزینه‌ی کامل درمان عارف که حدود ده هزار دلار است ادامه دهیم. نکته‌ی جالب این است که تا اینجای کار، مشابه بازی یلدا، ماجرا از طریق دوستان نزدیک به یکدیگر منتقل شده است و کمک‌ها بر اساس اعتماد متقابل بوده است. چه خوب می‌شد اگر هر کسی که این وبلاگ را می‌خواند، برای اطلاع رسانی هم که شده، داستان عارف را برای ۵ نفر دیگر تعریف می‌کرد. من خودم به ۳۵۰ نفر گفتم، حالا نوبت شما است!

4 نظرات:

بهزاد گفت...

همین الان فهمیدم که این بازی به "از مونترال" هم رسیده! اما فقط به فرهاد http://www.memoire.blogfa.com/post-67.aspx فرهاد منتظریم!

ناشناس گفت...

سلام . لینکهای این بغل را می دیدم گفتم شاید به وبلاگ من هم علاقه نشان بدهید. در مورد جامعه شناسی ایرانیها است.

Farhad Farzbod گفت...

اول از همه اينکه خيلی عذر ميخوام که دير جواب ميدم، ايران بودم اين مدت و حوصله اينترنت رو نداشتم از نوع کم سرعت و بی سرعت. مودم کامپيوتر هم که خراب بود و البته ذغال بد و رفيق خوب هم بي تاثير نبود.
ميدونين، وقتي به يک مهمونی ميرم، دوستان قديميم منو معمولا دعوت نميکنن که برم وسط و حرکات موزون انجام بدم، به يک دليل ساده، اينکه من بلد نيستم و هم خودم رو ضايع ميکنم هم اونها رو. اما دوستان جديد بعضا دست منو ميگيرن و اصرار ميکنن که برم، و از من انکار و از اونها اصرار البته بعد از ۲۵ ثانيه که من حرکات موزون! رو انجام بدم اونها اصرار ميکنن که من برم بنشينم و نه خودم رو خراب کنم نه فيلم اونها رو. اين قضيه هم يک جورايی اين حس رو به من ميده، نه اينکه اين بازی بده (همون طور که رقص يک هنر نشاط بخشه برای خيليها از عارف با رقص سماع تا rapper با رقص خودش) فقط به دليل اينکه من نميتونم شرکت کنم، بلد نيستم به جون خودم. شرمنده آدم ضايعی هستم تو بعضی زمينه ها.

بهزاد گفت...

فرهاد جان، اینها 5 نکته‌ای است که دیگران درباره‌ی شما نمی‌دونستند:
1- ایران بودی!
2- حوصله‌ی اینترنت کم سرعت و بی سرعت رو نداشتی!
3- مودم کامپیوترت خراب بود!
4- تحت تاثیر ذغال خوب و رفیق خوب قرار می‌گیری!
5- دوستانت برای رقص ازت دعوت نمی‌کنند. اگر هم بکنند پشیمان می‌شوند!
من هم اضافه کنم که گروه رقص خورشید خانم از وقتی رفتی خیلی افت کرده!