باران اسيدی



انگار همين ديروز بود كه در يكی از شب‌های شعر در تالار جابر ابن‌ حيان شريف با صدای گرم فرامرز آشنا شدم. ای كاش صدايش را هم ضبط كرده بودم. اين قسمت از باران اسيدی كه در سال ۱۳۷۴ سروده شده است، برايم يادآور روزهای دانشگاه و دوران سازندگی است.



مجامع سياسی آن قدر كوچكند


كه وقتی از دايره حرف به دايره عمل می ريزند


به اندازه يك نقطه پرگار هم نيستند...!!


***


« آتيه » در دكه تلفن زنگ زده است !


او فكر می كند اگر امشب نتواند با دوست پسرش صحبت كند ،


چه خاكی می خواهد بر سرش بريزد ...!!


***


مجامع سياسی به « خط » محتاجند


و من مدت هاست فكر می كنم


« خط » ها آن قدرها كه من می خواهم ، سريع نيستند !!


« خط » ها نمی توانند در زمان لازم ما را به مقصد برسانند...!


***


در « طرشت جنوبی » يك روزنامه فروشی پيدا نمی شود !


« سال خوش » سال فرار از واقعيت هاست !


سالی كه « گل آقا » پرحرف ترين مجله ايران خواهد بود !


و « صبح جمعه با شما » به همه چيز ما نيشخند خواهد زد !


« گل آقا » يك سوپاپ است ؛


« پيام دانشجوی بسيجی » يك سوپاپ است ؛


چرا ما هميشه بايد در هاله زندگی كنيم ؟!


چرا ما فكر می كنيم كه نبايد بدبين بود ؟!


***


چرا كسی به فكر جوان های امروزی نيست ؟!


جوان های ما به « ماهواره » نياز دارند !


جوان های ما به « عشق » آلوده با « پيتزا » و « دستمال كاغذی » نياز دارند !!


جوان های ما از فكر كردن بيزارند !


و « هشت كتاب » را معتبرترين اثر ادبيات ايران می دانند !


مخصوصا" آن جاهايش كه باد نمی آيد !!


جوان های ما باورشان شده است كه :


« آب را گل كردن » يك گناه است.


و فكر می كنند چه خوب می شد اگر -


« به جای هر مرد سياسی يك درخت می شد كاشت » !!


***


ياد شاعران قرن هشت به خير !


شاعران قرن نُه گيج بودند !


شاعران قرن ده پامنقلی بودند !


شاعران قرن ما در وان حمام شعر می گويند ... !!


شاعران ما به باران ارادت دارند


به كوه


به جنگل


به دشت


به لاله


به تمام سمبل های طبيعی ...


اما چگونه می شود از « لاله » گفت ؟!


وقتی كه خون با تمام ماهيتش از ذهن ها فراموش شده است !!


***


« در لبنان دختران محجبه حزب ا... فرياد می زنند :



« تهران كربلاست ... »


كدام كربلا ؟!


من در كربلای تهران در « ميدان هفتم تير » بغضم می تركد


وقتی می بينم همه چيز را فراموش كرده ايم !!


آن ها در لبنان هنوز از ياد نبرده اند تهران مقاوم را


تهران شهيد پرور را ... !


اما ما خودمان ، خودمان را از ياد برده ايم...! » (۱)


شبهای حمله جوانك تخريبچی بوی شهادت می داد



اما « اتوبان كرج » خاطره بزدلی شما مردم را به ياد دارد !!


روزهای موشكباران


روزهايی كه « باغ های كرج » تنها پناهگاهتان شده بود !


« سعادت آباد » هيچ وقت راكت نخورد ؛


« پارك جمشيديه » هيچ وقت راكت نخورد ؛


اما « ميدان راه آهن » هميشه موشكباران بود ؛


« ‌ميدان اميريه »


« ميدان كشتارگاه » ...


انگار هواپيماهای دشمن هم می دانستند كه « جنوب » شهيد پرور تر است !!


بچه های جنوب هميشه داغدار بودند ؛


در دبستان های جنوب هميشه عزای عمومی بود ؛


« كوچه های جنوب » آن قدر شهيد دارند كه بر سر نام كوچه بايد قرعه كشيد !!


اما « شمال » :


خيابان « نيلوفر » ، كوچه « بنفشه » ، بن بست « ياس » ... !!


***


دكه های فروش « كوكاكولا » و « مك دونالد »


به « مرگ بر آمريكا » های ما پوزخند می زنند !


چرا كسی به فكر جوان های امروزی نيست ؟!


جوان های ما از فكر كردن بيزارند ، جوان های ما ... !!



(۱) قسمتی از شعر دوست عزيزم محمد حسين جعفريان كه به دليل مناسبت عجيبش در اين قسمت آمده، اصلا آمدنش انگار دست من هم نبوده



فرامرز حجازی - تهران - ۱/۸/۱۳۷۴

9 نظرات:

ناشناس گفت...

Salaam

Kheili delam mikhast in neveshta ro be khate farsi benevisam, vali har chi sai kardam nashod.

Az shere ghashangi ke neveshtin mamnoonam, ta akharesho ba deghat khoondam. Man dar morede mohtavaye sher nemikham bahs konam, balke mikham kami dar morede sabke sher begam.
Rastesh in sabk ke beyne ma javoonhaye emroozi be sabke sepid shohrat peyda karde hamishe mahalle bahs boode. Bahse ine ke che chizi sher ro sher mikone, yani tafavote sher va nasr kojast. Ghadimiha fekr mikardan ke ghafie va moosighi (be alaveye onsore mohemme khial) sher ro misazan. Nima (bad az salha shaeri) sabke no ro ebda kard. Oo onsore ghafie ro dar sher kamrangtar kard, va mosighi ro azad tar kard. Bad ham bozorgani mesle Shamloo, ba ebdae sabke sepid, ghafie ro kollan hazf kardan. Oonha onsore moosighi ro be noi (ba karborde kalemate khas) hefz kardan. Vali dar avaze in taghirat onsore khial ro kheili porrang kardan. Agar negahi be ashare kasani mesle shamloo ya moosavi garmaroodi bendazin, manzooram ro mifahmin.

Amma ma javanane nasle no shere sepid ro ba gozaresh nevisi eshtebah gereftim. Masalan:
"chera kasi be fekre javanhaye emroozi nist?
javanhaye ma be mahvare niaz daran"

Bishtare shere hazer gozaresh goone ast. Har chand dar madood oghati kalame shaer vaghean shaerane mishe (mesle jomlei ke bold shode).

Man fekr mikonam agar in tor pish berim, dar hefze adabiat va zabaneman moshkel darim. Agar motabar tarin asare adabi ke mishenasim 8 ketabe sohrab bashad, agar shaerane gharne 9 ra gij va shaerane gharne 10 ra pa manghali bedoonim .... Shokre khoda shaerane gharne 8 be khatere gole rooye hafez morede afv gharar gereftand. Ghabl az gharne 8 ham ke ziad adame mohemmi nadashim (molana va ferdowsi ham ke shaer naboodand).

Agar mikhahim farhangemoon ro hefz konim az emrooz va az khodeman shoroo konim. Ghabool konim ke nemidoonim, va khazeane yaad begirim. Farda dire.

Ba tashakor.

بهزاد گفت...

درباره قالب شعر من صاحب‌نظر نيستم. دوستمون، Anonymous، مطالب جالبی گفته بودند. اما ظاهرا چه ما بخواهيم و چه نخواهيم، نمی‌توان زبان، شعر و موسيقی را در قالب‌های از پيش تعيين شده ريخت. درست يا غلط، اينها با زمان تغيير می‌كنند. برخی قالب‌ها به وجود می‌آيد و برخی ديگر مهجور می‌ماند. با اين حال، بدون شك استادان فن می‌توانند در مسير اين حركت تاثيرگذار باشند.

آنچه كه در باران اسيدی مرا جذب خود كرده، روح اين سخنان است و خاطراتی كه برايم زنده می‌كند.

من به ياد می‌آورم روزهايی را كه مجامع سياسی آن قدر كوچك بودند كه وقتی از دايره حرف به دايره عمل می‌ريختند، به اندازه يك نقطه پرگار هم نبودند. در « طرشت جنوبی » يك روزنامه فروشی هم پيدا نمی‌شد و « پيام دانشجوی بسيجی » يك سوپاپ بود.

من به ياد می‌آورم جوانك تخريب‌چی را كه شبهای عمليات بوی شهادت می‌داد. او معلم دينی ما بود و شهيد شد.

من به ياد می‌آورم تهران خلوت و بدون ترافيك را كه هدف موشك‌باران بود. زمانی كه موشك‌ها را به وضوح می‌ديدی و صدايشان را می‌شنيدی.

من تعظيم می‌كنم به « كوچه‌های جنوب » كه آن قدر شهيد دارند كه بر سر نام كوچه بايد قرعه كشيد.

من تعظيم می‌كنم به صدها هزار جانباز كه هنوز بار جنگ را بر دوش می‌كشند.

محسن! اينها را به ياد می‌آوری؟ يا اصلا برايت جالب هست؟

Mohsen گفت...

با اينكه همه‌ی اون قصه‌ها رو تجربه نكرده‌ام ولی باز همشون برام آشنا هستند. انگار كه خود من هستم كه دارم روايت می‌كنم. اين قصه‌ی همه‌ی ماست.

بهزاد گفت...

از كسانی صحبت نمی‌كنيم كه كارهاشون رو به اسم شهيد و جانباز توجيه كردند و بيشترين ضربه رو به اونها زدند. در دانشگاه دوستی داشتم كه سن و سالش كمی از ما بيشتر بود. يك روز توی خوابگاه داشته اصلاح می‌كرده كه يكی از اين‌هايی كه تازه صورتش مو درآورده، اومده بود بهش گفته بود: برادر ريشتو نزن! اين دوست ما هم زده بود تو گوش طرف و بهش گفته بود: زمانی كه من تو جزاير مجنون بودم، تو كجا بودی كه ببينی من ريشمو می‌زنم يا نمی‌زنم؟

ناشناس گفت...

Behzaad jaan

gofti ke honar ro nemishe dar ghalebhaye az pish tain shode rikht, va ba zaman taghir mikone ghabool. vali bezaar baraat ye mesaal bezanam. masalan man balad nistam piano bezanam. hala age man beshinam poshte piano va chand ta kelid ro bezanam ye moosighi dan be man mige ke in moosighi nist. age man behesh begam ke chera in moosighie va moosighi ba zaman taghir mikone, khodam ro az doonestane mafhoome moosighi mahroom kardam. age ham hame bekhan mesle man beshan ke ye chizi be name moosighi dige az beyn mire.

Be har haal ino midoonam ke har neveshtei ba khateratesh ghashange, va midoonam ke to az doostet va az neveshtash khaterate khoobi dari va baraye hamin khasti in khateraat ro ba ma dar mioon bezari. nemikhastam bi ehterami konam va mamnoon az neveshtat.

Eradatmand

بهزاد گفت...

Anonymous جان! ممنون از توجهت. همون طور كه گفتم من در اين مورد صاحب‌نظر نيستم. اما مثالی كه زدی الان داره اتفاق می‌افته. شما اگر به فستيوال جاز مونترال كه كلی هم طرفدار داره، بريد كمتر می‌تونيد صدای موزون بشنويد و اينها تازه از بهترين‌ها هستند كه تو اين فستيوال معروف برنامه اجرا می‌كنند. در مورد موسيقی ايرانی هم همين طوره. در عمل داره موسيقی سنتی ايران نابود می‌شه. من از اين وضع حمايت نمی‌كنم ولی اين اتفاق چه ما بخواهيم و چه نخواهيم می‌افته و باقی موندنش بستگی به طرفدار داشتنش داره.

ناشناس گفت...

به نظر من کسانی که در راه خدا شهید و... شدند کسانی هستند که به حقیقت الهی رسیدند. ما به توجه آنها نیازداریم نه آنها به توجه ما . همیشه باید با افتخار از آنها یاد کرد نه از روی دلسوزی و نمی توان به دیگران ایراد گرفت که تو کجا بودی وقتی ما جبهه بودیم و.... طبقه بندی جنوب شهری و شمال شهری ... خوب و بد.
به نقلی << زنهار آن که خواهش بیشتری دارد با آن که پای خواهشش می لنگد نگوید < چرا آهسته و لنگ لنگان می روی> ... >>

ناشناس گفت...

درمورد اين متن، ۲ بحثِ کاملا متفاوت مطرح می شه، اول بحثِ ادبی اين نوشته، و دوم بحثِ مفهومی. توی انتقاد ها و کامنت ها اين ۲ مقوله کاملا اشتباه شده. از نظرِنوشتاری ,بيشتر متن شبيه يک چرک نويسِ ادبی هست تا شعر. اما در مورد بحثِ مفهومی اگر نگاهی دقيق به سالهای گذشته و حتی امروزِ جامعهً ايران بندازيم، متوجه می شيم که کمتر از آنچه بايد، از شهيدان و جانبازان جنگ شنيده ميشه، چرا؟
شهيد اگر طالب دنيا بود، از دنيا نمی رفت.و اما امروز، سبک انديشيست اگر فکر کنيم که خانواده شهيد، انتظار طلب دنيايی دارد. ای کاش می شد اسم کوچه ها هم از نام برادرانمان پاک می شد تا بازيچه قلم تازه-شاعران نباشد. امروز شايد نام برج سازان، بيشتر برازندهً خيابان های تاريک باشد.

ناشناس گفت...

اصل موضوعه
عوض کردن جای کامنت ، لطمه زدن به رشته مباحث می باشد.